پاسخ مقصود فراستخواه به اقتراح روزنامه شرق
پروندهای برای روز جهانی فلسفه؛ شرق، 29 آبان، ضمیمۀ اول هفته: ص 17
سؤال1.بودن یا نبودن روز فلسفه چه تفاوتی دارد؟
پاسخ: مهمتر از «بودن یا نبودن روز فلسفه در ایران»، «بودن یا بودن خود فلسفه ورزیدن در ایران» است. فلسفه ورزیدن چیزی فراتر از داشتن یک برنامۀ رسمی فلسفه در این یا آن دانشگاه است. منظور بنده این است که آیا در ایران «فلسفه ورزیدن» به مثابۀ «پرسش افکنی بی محابا » داریم یا نداریم؟ ومسأله اصلی این است. آیا «تفکر» به معنای جدی کلمه دراین سرزمین میتواند نهادمند بشود؟ حدّ «پرسیدن» و «باز پرسیدن» در میان ما تا کجاست؟ گویا ما تا یک جایی چون و چرا میکنیم ولی از یک جاهایی به بعد پرسیدن و نقد کردن برای ما چندان ممکن یا مجاز نیست.
البته بنده نمیخواهم عرض بکنم که بشر به همۀ پرسشها، میتواند پاسخ فلسفی رضایتبخشی بدهد (چون مسائل عالم وآدم بسی ورای اینهاست) اما حداقل باید بتواند درباب هر امری، پرسشی بکند، آنچه در اینجا نهادینه نیست همین امکان پرسیدن نامحدود برای همه تا آخر قضایاست. بذرهای تفکر فلسفی بشر از اوان کودکی و زمانی که روانشناسان به آن «سنّ پرسش» میگویند در ذهن وجان آدمی میجنبد و جوانه میزند وسربر میآورد. اما آیا سیستمهای رسمی آموزشی ما شرایط رشد وپرورش این استعداد را فراهم میآورند وتسهیل میکنند؟ پاسخ بنده منفی است.
پرسیدن در کلاسهای درس ما، در مطبوعات ما و در رسانههای ما تا چه حدی امکانپذیر وبی خطر است؟ آیا اصلا حوزۀ عمومی مناسبی برای پرسیدن یکی از دیگری داریم؟آیا میتوانیم دربارۀ مفروضات ومقبولات و مشهورات و مسلمات، از نوسؤال کنیم وسؤال رادیکالی نیز به میان بیفکنیم؟ اگر نمیتوانیم ویا به سختی قادر به پرسیدن هستیم، پس باید گفت که از موهبت فلسفه ورزی برخوردار نیستیم. برای همین است که عرض میکنم مهمتر از «بودن یا نبودن روز فلسفه در ایران»، «بودن یا بودن خود فلسفه ورزیدن در ایران» است. شاید برای این است که تفکر فلسفی در ایران مدام به تعویق افتاده است و جای خود را به بدیلهایی مانند ادبیات وعرفان و کلام والهیات داده است.
سؤال2. تفاوت روز جهانی فلسفه با روزهای دیگری نظیر روز محیط زیست چیست؟
پاسخ: هرنوع دانش ورزیدن برای شرایط بشری ما حاوی ارزش است، پس به این معنا باید گفت هم دانش اکولوژی مهم است وهم تفکر فلسفی. آگاهی و اندیشه از هر نوع میتواند نوری بر مسائل حیات وهستی ما بتاباند، ما، هم به معرفت علمی وهم به معرفت فلسفی نیاز داریم. اما یک تفاوت اساسی در اینجا هست. برخی دانشها بسادگی از سوی قدرتهای مستقر به استخدام در میآیند و استعمال میشوند درحالی که بعضی دیگر به این سادگی تمکین نمیدهند.
ارباب ثروت وقدرت البته با هر دانشی ممکن است مشکل داشته باشند و مثلا همین دانش محیط زیست نیز حاوی نقدهای مهمی از عملکرد دولتها و کمپانیهاست، اما فلسفه برای ارباب قدرت ومنزلت، مشکل ساز تر است. فلسفیدن از آن کارهایی است که اگر هم روشهایش معین باشد، نتایجش معین نیست و قدرتها متأسفانه تحمل این ابهام را ندارند.
معمولا حوصلۀ پرسشهای بی مهابا را ندارند. برای همین است که هر چه از علوم طبیعی به علوم انسانی واجتماعی حرکت میکنیم، علم و اندیشۀ مدرن برای منزلتهای سنتی بحث انگیز میشود چون از نقد وتغییر وتکثر هراس دارند. در خود دانشهای انسانی نیز، برخی ماجراجوتر از برخی دیگر است مانند فلسفه. ماجراهای ذهن وقّاد فلسفی، تا عمق پرسشها ورازهای مگو پیش میرود و مرزناشناس تر است. فلسفه تمایل دارد که از هرچیزی فاصله بگیرد و پرسشهای ریشهای تری از آن بکند.
اما اجازه بدهید در پایان این قسمت از عرایضم به نکتهای نیز اشاره بکنم وآن قید «جهانی» در این روزهاست، مانند روز جهانی فلان وبهمان. این معنا متضمن حقیقت تأمل برانگیزی است و آن این است که از مدتها دورۀ دولتها در محدودۀ مرزهای جغرافیایی به سرآمده است. دولتها باید خیلی فکر پس افتادهای داشته باشند اگر تصور بکنند که تنها با حوزهای عمومی در محصورۀ مرزها مواجه هستند. گسترش فناوریهای اطلاعات وارتباطات سبب شده است که حوزۀ عمومی ابعاد جهانی گستردهای پیدا میکند وچندان به سادگی قابل کنترل نیست.
بنده البته با جهانی سازی تحت هژمونی این یا آن امپراتوری رسانهای و نفوذ دولتها وایدئولوژیها و کمپانیها ولابیها موافق نیستم بلکه خیلی هم منتقد آن هستم اما فضای آزاد عمومی در مقیاس جهانی را برای همه ملتها وبرای بشریت، مبارک ورهایی بخش میدانم. همین فضای عمومی است که امکان گفتگوهای انتقادی محدود نشدهای را فراهم میآورد و از طریق آن متفکران اصرار میورزند نباید ساحت تفکر به شائبۀ قدرت وایدئولوژیهای دولتی آلوده بشود. به این معنا پس گرفته شدن روز فلسفه، نشانههای ناراحت کنندهای برای جامعه ما دارد.
فلسفه متعلق به متفکران واجتماع علمی آزاد و مستقل است و روز او نیز باید از این طریق پی جویی و برگزار بشود. به نوبۀ خود وبه عنوان کسی که از مدعوان سمینار بودم و پیش از وقوع این اتفاقات مقالهای به این سمینار تقدیم کرده بودم، از اینکه شهروندان ایرانی نمیتوانند از فضیلت ومزیت روزجهانی برخوردار باشند بسیار متأسفم.
سؤال3. چرا دانشگاه در تولید فکر ناموفق بوده و بیشتر کارهای فکری در بیرون دانشگاه صورت میگیرد؟
پاسخ: البته این فرض چندان هم عموم واطلاق ندارد. اما در یک نکته موافقم وآن این است که دانش واندیشه دو ساحت دارد. ساحت نخست همان ساحت «زیست جهان» یا «فضای» دانش واندیشیدن است و تفکر و علم، در درجۀ اول مرهون همین ساحت اول است. این ساحت بسیار اصیل و زنده و پویاست و به متفکران و دانشمندان ومحققان ومنتقدان وذهنهای خلاق در بیرون ودرون دانشگاه تعلق دارد.
اما ساحت دوم، همان است که به صورت سیستمهای رسمی و ساختارهای رسمی دانشگاهی میبینیم. این سیستمها وساختارها معمولا محدودیتهایی دارند، چه بسا گرفتار انواع قیود سیاسی واداری ومالی هستند. دانشگاهها مخصوصادر جوامع غیر آزاد، تنها از بیرون (از سوی دولتها و قدرتها)تحدید وتهدید نمیشوند، بلکه در خود دانشگاهها نیز، چه بسا سلسله مراتبهای رسمی و جرگههای قدرت وبرخی سنتهای فکری وعلمی شکل میگیرند وبا انقلابهای فکری ونوآوریها وخلاقیتها و نقدها ناسازگاری وسردی نشان میدهند واز اینجا نوعی محافظه کاری در درون دانشگاهها به وجود میآید وبرای همین برخی کارهای اصیل فکری و علمی،در بیرون دانشگاهها راه رشد خود را پی میگیرد.
دیدگاهتان را بنویسید