مقاله چاپ شده در ماهنامه آیین
آبان 1389، ش 32-33؛ صص 23-25
آیا وقت آن نرسیده است که نظام آموزش و پرورش به جهان زندگی فرزندانمان برگردد؟
خلاصه مقاله:
نظام رسمی آموزشی کشور بنا به مأموریتهای خود خواستۀ ایدئولوژیک، میخواهد با دانش آموزان و بر روی دانش آموزان کاری بکند ولی از بسیاری جهات نتیجۀ عکس میگیرد، چون دانش آموزان نیز با او بازی میکنند. چرا چنین است؟ برای اینکه دانش آموزان الواح سفید نانوشتهای نیستند که به صورت خطی و ساده ومنطبعانه، پذیرای آسان برنامههای رسمی تعلیم وتربیت بشوند.
برنامه درسی پنهان انواع القائاتی است که از سوی نظامهای رسمی آموزشی وبرنامههای درسی مصوب واجراشدۀ توسط آنها به صورتهای ایدئولوژیک بر محیطهای تربیتی دانش آموزان وارد وتحمیل میشود. برای مثال به رغم توصیفات ظاهرا مثبتی که از دانش آموزان در متنهای رسمی و آشکار برنامه درسی و در گفتارهای رسماً اظهار شدۀ متداول در آموزش وپرورش به چشم میخورد، روالها و مقررات و قواعد واقعا موجود ومعمول به گونهای است که به دانش آموزان تصویری منفی از خودشان میدهند، به آنها تلقین میکنند که پی در پی گناهکار اند! باید از بیرون کنترل بشوند، این روالها عزت نفس اخلاقی ومعنوی فرزندان جامعه را تضعیف میکنند، پرسشگریهایشان را و ماجراهای ذهنی و پویشهای طبیعی درونی آنها را خاموش میسازند و شفافیت رفتار را از آنان سلب میکنند.
آنچه از آنها میماند جوانانی است که قابلیتها و مصونیتهای درونزای اخلاقی ومعنوی آنها درهم شکسته شده است و آنها باید با زحمت بسیاری، هویتهای فردی متنوع و پویای خود را با هویتهای مشترک اجتماعی و ملی وبشری همداستان بکنند. از همین طریق است که الگوهای خاصی از رفتار اجتماعی مانند ریاکاری و رفتارهای چندگانه اشاعه پیدا میکند یا روح مقاومت و حتی عصیان تحریک میشود و هنجار گریزیها رواج مییابد.
برنامه درسی پنهان، کمندی است که ازبالای هرم نظامهای رسمی آموزشی انداخته میشود و بر دانش آموزان القا میشود. اما سیر ماجرا و اطراف دیگر قضایا، بغایت پیچیده تر از اینهاست. دانش آموزان نیز بیکار نمینشینند و در برابر برنامه درسی پنهان القا شده از بالاها و دیوارهای آموزش رسمی، آنها نیز به طور ضمنی ومستور، عمل و معامله و حتی مقاومت میکنند. جریانی معکوس از برنامه درسی پنهان، اما این بار از قاعدۀ هرم، سر بر میآورد و هم با برنامههای درسی رسمی وهم با آن برنامه درسی پنهان که در سطور فوق شرح داده شد، بازی میکند ودرگیر میشود. این همان مفهوم دوم مورد نظر در این یادداشت یعنی «برنامه درسی مستور ومعکوس» است.
دانش آموزان تجربیات غیر رسمی خود را از محیطهای خصوصی تر خانوادگی، از گروههای دوستی، از میهمانیها و از خرده فرهنگهای جوانی و از محله و کوچه وخیابان،از فرهنگ فولکلور، از تلفنهای همراه و «اس ام اسها» و «بلوتوثها»، از محیطهای چت کردن و تویترها ویوتیوبها وفیس بوکها، از وبلاگها و بازیها و سرگرمیها و روابط و رسانهها با خود حمل میکنند و تا محیط مدرسه و کریدورها و درون کلاسها میکشانند و با برنامههای درسی رسمی به شدت و عمیقا در میآمیزند. تجربیات و افکار و برساختهها و آموختههای اجتماعی دانش آموزان مثلا از اینترنت وگروههای دوستی و ماهوارهها و…. به مدرسه یا کلاس درس میآید و زمینهها و شرایط شخصی واجتماعی آنها را به طور پنهان وغیر رسمی ونانوشته در جریانهای آموزشی رسمی دخالت تمام میدهد.
آموزشهای کلیشهای مستقیم، عملا نه تنها کارساز نمیشوند، نتایج معکوسی هم در پی میآورند. اندرزهای طولانی، ملال آورمی شوند و به صورت ضد اندرز در میآیند. نمادها و نشانههای یکنواخت، ذهن بچهها را خسته وشرطی میکنند، پیامهای شرعی و اخلاقی سختگیرانه، با خود دلزدگی و پس زدگی به همراه میآورد، میل به کنترل، در برابر خود روح مقاومت بر میانگیزد، مناسک و آیینهای رسمی به دلیل بیگانگی با تحولات زیست جهان واقعی نوجوانان و جوانان، از خاصیت برانگیختن و معنادادن، تهی میشوند و در برابر آنها عملکردهای غیر رسمی با خصوصیت نفوذ و اثر گذاری و رشد جهشی عجیبی شکل میگیرد و گسترش مییابد.
در شوخیها ومتلکهای دانش آموزان بر سر کلاس، در ادبیات مرسوم رایج شان، آنچه در کیفهایشان میآورند یا در درون گوشیها و ایمیلهایشان دارند و معانی ای که رد وبدل میکنند، در آن سوی چهرهها و رفتارهای رسمی آنان، در سبک زندگی و ارتباطات و در زندگی روزمرۀ آنها، در زنگهای تفریح، در حیاط مدرسه و در مسیر رفت وآمدها و دوستیها و روابط پیرامونی آنها در طول زمان تحصیل و اوقات فراغت آن میتوان شواهدی از عملکردی را دید که چندان مورد انتظار هدفهای مصوب وابلاغی و ظاهرا اعمال شدۀ اولیای رسمی نظام آموزش وپرورش نیستند. این از ناکارامدی پداگوژی ایدئولوژیک آن هم به شکل رسمی و دولتی حکایت دارد.
نظام آموزش و پرورش کشور هرچند هم که دیر شده است، باید به سوی جهان واقعی زندگی دانش آموزان برگردد، «غائبین» دنیای پیچیدۀ تعلیم و تربیت را به مرکز ماجرا فرابخواند و «حاشیهها» را به متن تصمیم گیریها دعوت بکند. دولت در همه جای دنیا،حامی مؤثر آموزش وپرورش عمومی است، اما این کار را با مشارکت واقعی و مؤثر نهادهای مدنی و غیر دولتی واجتماعات محلهای انجام میدهد.
دنیای واقعی فرزندان این زمانه مالامال از تفاوت و تکثر است. موقعیتهای محلی وقومی و وفرهنگی دانش آموزان و هویتها و سبکهای زندگی آنها ، چه بخواهیم وچه نخواهیم به سر کلاس درس میآیند. دانش آموزان، تجارب زیستۀ خود درخانوادهها، گروههای دوستی، روابط کوچه وخیابان، ارتباطات مجازی، محیطهای رسانهای واجتماعی، ادبیات فولکلور و خرده فرهنگها را با خود حمل میکنند و به صورت نگرشها و انتظارات و هنجارها و ترجیحات و امیال به محیط درسی میآورند، برنامههای درسی رسمی باید با آن همنوایی و همراهی داشته باشد تا بتواند کار مطلوب رضایتبخشی انجام بدهد.
محتوای آموزش و پرورش، چیزی نیست که در چارچوبهای تنگ ایدئولوژی دولتی تعیین بشود، بلکه متفکران مستقل، خبرههای موضوع وکارشناسان آزاد، مجامع معلمان و نهادهای حرفهای وتخصصی هستند که باید در اینجا به میدان بیایند و به نظام خط مشی گذاریهای عمومی آموزشی در کشور کمک بکنند. وزارت محوری و بلکه «فوق وزارت محوری» باید جای خود را به «مدرسه محوری» بدهد، مشارکت نهادهای حقیقی اولیای مدرسه وخانواده به صورت غیر فرمایشی میتواند بسیاری از مسائل تعلیم وتربیت فرزندان این سرزمین را به گونهای رضایت بخش تری ردیابی و پیگیری بکند. مشارکت خود دانش آموزان در مدرسه، راههای درست مؤثری دارد.
دنیای واقعی زندگی بچهها از این طریق است که شناخته و ادراک میشود. برنامۀ درسی نخبه گرایانۀ «خیلی بزرگترها» برای نسل ایکس« X »، در عمل با شکست مواجه شده است. حاشیههای کلاس و مدرسه مهمتر از متنهای رسما اعمال شده بر آن است. باید به دنیای زندگی دانش آموزان، گوش سپرده بشود. صداهای آهسته ولی عمیقا وجودی آنها و امیال و انتخابهای آنها ونیازهای نوپدیدی آنها در این جهان متحول باید شنیده و فهمیده شود. زیست جهان آنها خیلی متفرّد ومتنوع و پلورال است و از سیستمهای آموزشی کلیشهای و یکنواخت خسته شده است.
زندگی واقعی دانش آموزان از برنامههای رسمی درسی و غیر درسی بسیار فراتر میرود. یا آنها را دور میزند ویا حتی به اشکال مختلف، مقاومت میکند. هدف گذاریهای فرهنگی و تربیتی با آمیزۀ غلیظ ایدئولوژیک و سیاسی، در عمل با پیامدهای نامطلوبی همراه بوده است. در برنامۀ درسی رسمی، غالبا این «غایات کلی و کلان و جامع و رسما صورت بندی شده» است که به عنوان اهداف برنامه در مد نظر قرار میگیرد. اگر این امر، صورت ایدئولوژیک دولتی هم به خود بگیرد و در روایت انحصاری دولت از شریعت محصور آید و به گونۀ متمرکز اعمال بشود، مسألۀ هر چه بیشتر پیچیده میشود. برنامۀ درسی رسمی معمولا مبتنی بر غایات است، اما «برنامۀ درسی پنهان وارونه» مبتنی بر میلهاست. میل دانش آموزان و معلمان نسبت به امور زندگی، خیلی متنوع تر و منعطف تر است و به اقتضای موقعیتهای متحول ومتنوع زیست روزمرۀ آنان و بر حسب مسائل ملموس شان شکل میگیرد. بیگانگی برنامههای درسی رسمی با زیست جهان دانش آموزان، عملا به بیگانگی غایات کلیشهای با حاجات وجودی ، و به شکاف میان اهداف قالبی با امیال واحوال واقعی انجامیده است. آموزش وپرورش آینده، آموزش وپرورشی همنوا با تجربههای زیستۀ دانش آموزان است.
متن کامل مقاله
دیدگاهتان را بنویسید