در پاسخ به سؤال و فراخوان عمومی یک ایرانی
او چنین نوشته بود که «این روزها از همه میپرسم و در وبلاگ اعلان همگانی نمودهام که: ((دوست دارید ایرانی که در آن زندگی میکنید چگونه باشد؟)) خیلی مشتاقم تا جوابتان را به این سوال بدانم.»
پاسخ ناچیز بنده به این سؤال با اهمیت را در زیر میخوانید:
یک. ایرانی بودن ما به چیست؟
پرسش از چیستی «ایرانی بودن» پرسشی متعلق به یکایک ایرانیان است. ما کیستیم و ایرانی بودن ما به چیست؟ آیا ایرانی بودن به زبان فارسی است. این زبان هرچند رسماً زبان مشترک بسیار عزیزی در این کشور است اما حقیقتاً او نیست که ما را ما میکند، ما زبانهای غنی و باارزش دیگری هم داریم. در دنیا نیز ملتهایی مانند بلژیک و کانادا هستند که زبانهای مختلفی دارند اما یک ملت واحد (ملت بلژیک یا ملت کانادا) شمرده میشوند. عکس موضوع نیز صادق است. مردمان بسیاری با هویتهای ملیِ متفاوت هستند (مثلا آمریکایی،انگلیسی و استرالیایی) که به یک زبان واحد (مثلا انگلیسی) سخن میگویند. پس این «ما» چیزی بزرگتر از زبانی خاص است.
این «ما» از قوم ونژاد نیز فراتر است،در دنیا کشورهایی را میبینیم که از اقوام و نژادهای مختلف ومتنوعی تشکیل شده اند و یک «ما» ساخته اند. همینطور یک دین ومذهب خاص نیز ملاک یگانهای برای «ما بودن ما» نیست. چه رسد روایت وقرائت خاصی از یک مذهب که گروهی اصرار دارد آن را بر«ما بودن ما» تحمیل بکنند. جوامعی هستند که دین را مربوط به حوزۀ خصوصی و یا متعلق به جماعتهایی در حوزۀ مدنی میدانند و در عین حال خود را به یک «ما»ی وسیعتری نسبت میدهند. بخش بزرگی از ایرانیان وحتی ایرانیان دیندار، درباب روایت و قرائت رسمی از دینداری چندین وچند اما و اگر دارند اما همچنان ایرانی هستند ومی خواهند ایرانی نیز بمانند نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد.
بنابراین آن عنصری در «ما بودن ما» بر صدر مینشیند که بیشترین وجه مشترک ملّی را برکنار از هرگونه تعبیر و تفسیر شخصی یا گروهی وفرقهای، باز بر میتاباند. این عنصر، بنابر متون منابع موثق، «قلمرو سرزمینی» است که سازندۀ مهم هویت یک ملت است. مطمئناً این قلمرو سرزمینی، معنایی فارغ از این یا آن ایدئولوژی دارد و مکان مشترکی برای زیست اجتماعی است.
اما این سرزمین، این تکۀ عزیزی از سیاره که اجماعی ترین مای «ما» را میسازد، آرام و خاموش در اینجا دامن گسترده است و به تنهایی قادر نیست «ما بودن ما» را ارتقا بدهد. پس او به زبان حال،محتوایی طلب میکند. آن محتوای ما بودن ما در این شرایط اقلیمیِ متنوع و پرمخاطره چیست؟ به ذهن قاصر نویسنده که آن را از طریق منابع و تحقیقات متعدد فراگرفته است، محتوای «ما بودن ما» در این سرزمین، میثاقهای ملی مشترک و عادلانه و مورد رضایت جمعی ماست.
هویت یک ملت را، خاک عزیز به تنهایی نمی تواند تعریف بکند، هویت یک ملت را گروه وصنف و جناح خاصی نمی تواند تقریر بکند، هویت یک ملت، یکجانبه وخاص گرایانه توصیف نمی شود. هویت یک ملت را قرار ومدارهایی نیز نمی تواند رقم بزند که بدون «توافق عمومی منظم وشفافِ تمام گروههای اجتماعی» نهایی میشود و آن را گروههای خاصی سوار بر موجی از هیجانات بی شکل توده وار تقریر میکنند. بنابراین مطمئن ترین چیزی که بر پهنۀ این خاک میتواند از ما یک مای پایدار بسازد، توافق آزاد رضایتبخش همۀ ما برای زیست مشترک در این در و دشت است، قول وقرار نهادینهای است که بر سر حقوق بشری و اجتماعی ومدنی و سیاسی خود در یک قلمرو سرزمینی میگذاریم و پلتفرم قانونی پایداری است که به وجود میآوریم تا در آن؛ مؤمن دلنگرانیهای غایی خویش را دنبال بکند و غیرمؤمن، از حقوق برابر شهروندی و امنیت ذهنی و سبک زندگی خویش وآزادی ابراز وجود برخوردار باشد.
آن ملاطی که ما را ما میکند، توافقها و تعهدات عادلانه و میثاقهایی است که بر سر حق و حقوق همدیگر داشته باشیم، تا در پرتو آن با همدیگر زندگی رضایتبخش پایداری داشته باشیم. چون این مایی که از او به ایرانی تعبیر میکنیم، یک واحد حقیقی نیست بلکه کثرت درونی عجیبی دارد، کثیری از اقوام و زبانها و مذاهب و فرهنگهای محلی ودیدگاهها وسبکهای زندگی آنرا تشکیل داده است.
پس ایرانی بودن ما حقیقتا به آن مواثیقی است که در سایه آن هر فرزند ایرانی در هر تکهای از این سرزمین وقتی به مدرسه میرود زبان محلی نیز به او آموزش داده بشود و چون به عرصۀ جامعه میآید وبا رسانههای ملی خویش سر وکار دارد، حضور تاریخ وتبار قومی و محلی خویش و گفتمان خویش را در رنگین کمان فرهنگ ایرانی( آشکارا و نهادینه ودر عمل و نه در تعارفهای سرزبانی ) حس بکند و خود در هرحال یک شهروند ایرانی ِ تام و تمام باشد؛ آنگاه که به پای صندوق رأی میرود وآن گاه که میخواهد به تناسب شایستگیهای واقعی، سمتی عالی در مدیریت کشور داشته باشد.
گذشته از این، ایرانی بودن ما به آن میثاقها وحقوق اساسی روشن واستواری است که همه شهروندان ایرانی و گروههای اجتماعی، در پناه آن بتوانند از بختهای برابر زندگی کردن و ابراز وجود و تجربۀ ذات وشکوفایی برخوردار باشند، آزادی فکر و عقیده وبیان و انتخاب داشته باشند و سبک زندگی مورد نظر خود را دنبال بکنند و در همان حال «یک ایرانی ِ تمام» ونه نصفه ونیمه باقی بمانند، جور دیگر دیدن و طور دیگر اندیشیدن و همرنگ جماعت نشدن از آنها یک شهروند درجه چندم درست نکند.
ایرانی بودن با این حساب، طرحی از ملت-دولت است که وفاق در آن از نوع وفاق اختلافی و پویا وآزادمنشانه وکثرتگرایانه است. طرح پایدار هویت ملی ایرانیان، طرحی خاص گرایانه و مذهب ومسلک گرایانه نیست، طرحی انسانی، اخلاقی، عام گرایانه، بشردوستانه و جهانگرایانه است.
دو. ایرانی بودن هم خاطره و هم رؤیاست
ایرانی بودن، ساختی روایی دارد. داستانی از تلخ وشیرین روزگاران در درازنای هزارهها و سدهها و نسلها، «تکههای مختلف تاریخی» ما را ساخته است. اما داستان، ناتمام است. طرح ایرانی همچنان در حال ساخته شدن هست. ایران را نه تنها خاطرههای مردمان بلکه رؤیاهای تر وتازۀ گروههای پیشرو جامعه نیز میسازند. امریکاییها ملتی بزرگ ونیرومند با بختهای بسیاری برای زیستن هستند اما این «رؤیای آمریکایی» بوده است که آنها را چنین پیش برده است. البته منظورم اغراق ونادیده گرفتن انواع مشکلات وکاستیهای آنها ومخصوصا گروههای حاشیهای شدۀ آنها و بالاخص چشم پوشی از عملکردهای بد دولتی آنها در سطح بین المللی نیست وپیدا کنید ملتی که از این عیبها فی الجمله مبراست!
ایرانی بودن، همان خودآگاهی مشترک ِتاریخی واجتماعی است که فهم آن را باید از جهان زندگی مردم این سرزمین سراغ رفت. ایرانی بودن یک ایدئولوژی دولتی نیست، طرح در حال ساخته شدن یک ملت است که پیوسته میخواهد «خود- فهمی» ِ خویش را بسط بدهد و مایل است پی در پی، دست به تجربه و آزمون بزند و تاریخ وهویت خود را از طریق طرحی از تغییر و توسعه و رهایی معنا بکند ورقم بزند. آن تجربه مشترک و مورد توافق جمعی بنا به سرشت خویش، سیّال و روان است واز رهگذر پویشها و جنبشها و یادگیریهای تاریخی و مراودات محیطی وپراکسیس اجتماعی، خود را به تعریف مینشاند.
سه. ایرانی بودن به ستاندههاست نه به نهادهها
جامعه ایران در هرزمان فرضی، موجودیهایی دارد و عملکردی. در اینجا از اولی به نهاده و از دومی به ستانده تعبیر میکنیم. رویکردی به ایرانی بودن، آن را عمدتاً در نهادههامی بیند. هر گروهی به بخشی از نهادهها چشم میدوزد مانند تمدن باستانی، شعر پارسی، عناصر دینی و یا الگوهای جدید غربی. اما اینها با همه تفاوتهایی که دارند، در یک صفت مشترکند و آن این است که همه اکنون موجودیها یا ورودیهای ما هستند.
اما یک رهیافت دیگر آن است که موجودیها ونهادهها هرچه هم مهم باشند،خود به خود برای ملتی، ارزش افزوده به وجود نمی آورند، آنچه یک ملت را میسازد، خروجیهاست ونه ورودیها، نتایج است ونه وسایل. عملکرد است ونه نهادهها. مسلمانی در هردو سرزمینِ ترکیه و افغانستان جزو نهادهها و موجودیها بوده است ولی در یک عملکرد، سر از طالبانیسم و خشونت وبدبختی درآورده و در عملکرد دیگر دموکراسی و پلورالیسم و پیشرفت وعزت را تمرین میکند.
آنچه ما را حقیقتاً ما میکند ،ستاندههای هستی اجتماعی ماست وآن، نتیجۀ نوع کنش ما با مجموع نهادههایمان وحاصل کار وعمل خود ماست. آنچه ایرانی را معنا میبخشد تولید ناخالص داخلی اوست، فرهنگ کار و فرهنگ مصرف وفرهنگ سیاسی واخلاق اجتماعی اوست.
دانش و خلاقیت و نوآوری اوست، حکومت داری خوب اوست، مشارکت آزاد و مسؤولانه در امور عمومی است، پرهیز از سلب حقوق و آزادیها وحریم خصوصی دیگران است، تعهد به منافع ملی است، توجه به گروههای حاشیهای شده و غائبان جامعه است، برپا داشتن حوزۀ عمومی است، دیگرپذیری وهمزیستی است، بازیهای منصفانۀ برنده – برنده است، رقابت پذیری و کثرتگرایی است، تساهل وتسامح است، عدم خشونت در عقیده و کلام و مناسبات ورفتار اجتماعی است، معنویت وفضیلت است، کیفیت زندگی است، ادب حق و ادب خلق است، رفتار ترافیکی مهربانانه و دیگر دوستانه است، ایجاد وحفظ محیط زیست سالم است، قانونها وقواعد عادلانه وآزاد منشانهای است که ایرانی وضع وتأسیس میکند، نهادهای عقلانی است که به وجود میآورد و ابتکاراتی است که او خود را در دنیا بدان متمایز وچشم نواز و در خور اعتنا میکند.
دیدگاهتان را بنویسید