متن کامل یادداشت منتشر شده فراستخواه
شرق، ش 1542، 10 خرداد 1391، ص19
دربارۀ المپیادیهای مدارس مان، پرسش زیاد است. در یک یادداشت کوتاهی که خواسته اید، چه میتوان گفت؟ دراینجا به دو سؤال اکتفا میکنم: 1. المپیادیها میخواهیم کجا باشند؟ 2. ما با این المپیادیها قصد داریم چه بکنیم؟
یک. پاسخ پرسش اول متأسفانه نگران کننده است. بیش از نیمی از آنها (بنابر بعضی بررسیها تاحدود 60-70 درصد)مهاجرت میکنند. برابر برخی گزارشها اغلب المپیادیهای ایران که رتبه جهانی آوردهاند، در خارج اند. در جای دیگر بتفصیل در این باب سخن گفته ام[i].
چرا چنین میشود؟ این، «علم» است که میتواند «چرایی» امور را تبیین بکند اما وقتی ما اصرار داریم علوم اجتماعی را نیز اهلی بکنیم چگونه متوجه خواهیم شد که مسیر زندگی بچههای باهوش مان در چه وضعی است؟
لابد انتخاب عقلانی، آنها را وسوسه میکند که بروند. مگر ما آنها را عاقل ترینها اعلام نکرده ایم؟ بیایند به این دانشگاههایی که ماهستیم، که چی ؟ آنها در دنیا رتبه آوردهاند، دانشگاههای ما چه؟ بچههای ما کنجکاوند و به نتایج رتبه بندیهای جهانی دانشگاهها مینگرند.
بفرض، این رتبه بندیها نیز چندان معتبر نیستند، مشاهدات روزمرۀ خودمان را چه بکنیم؟ در انبوهگی آموزش عالی ما پیدا کنید کیفیت را. سیستمها و ساختارها وفضاها تا چه حدی این اجازه را میدهد و شرایط و زمینۀ لازم را فراهم میآورد که دانشگاهیان و گروههای آموزشی ما به طور درونزا، فکری برای ارزیابی وبهبود کیفیت واقعی آموزش دانشگاهی بکنند.
از سوی دیگر بفرض که بازی کیفیت در دانشگاههای کشور درگرفت، پرسش لعنتی بعدی پیش پای این بچهها سر بر میآورد؛ با این نرخ بیکاری دو رقمی دانش آموختگان، بازار کار از چه قرار خواهد بود؟ تا چه حدی فرصت برای شکوفایی داریم؟ گیریم که کاری به هم زدیم، با وضعیت فرهنگ وجامعه چه کنیم؟ کیفیت زندگی مان تا چه میزان خواهد بود؟ شاخص موفقیت و مقدار شادی مان چقدر است؟
و انواع پرسشهای آزار دهندۀ دیگر: دیوانسالاری، مقررات دست وپاگیر، نبودن شایسته گرایی در نظام مدیریت، غلبۀ سیاست وایدئولوژی برهمه چیز، احساس ناامنی وبی ثباتی، نابرابریها، زوال سرمایههای اجتماعی، محدودیتهای سبک زندگی، مسألۀ آزادی و ابراز وجود اجتماعی وفرهنگی، زمینههای خود گردانی، خود تنظیمی، خود شکوفایی ، تحقق ذات و مابقی قضایا. پس بار دیگر از خود بپرسیم؛ قرار است المپیادیها کجا باشند؟
دو. اکنون نوبت به پرسش دوم میرسد: «ما با این المپیادیها میخواهیم چه بکنیم»؟ قلهها از دامنه سر میکشند، گلها ومیوهها از شاخهها میرویند و ریشه در خاکی دارند. آیا راهانداختن دوپینگ المپیاد و آنگاه تبدیلش به پروپاگاندای دولتی، صورت مسأله در بنیانهای آموزش وپرورش ما را پاک میکند؟
سیستمهای رسمی آموزشی ما قادر به ایجاد شوق آموختن و عطش دانستن در صاحبان آیندۀ این سرزمین نیستند. بلکه مانع آن هم میشوند. شواهد، سخت نگران کننده است. ساختارها، فضاها و روشها، اصلا خلاقیت پرور نیستند. نظام آموزشی ما حافظه گرا، جزئیکار و کمّیّت بین است.
بخش مهمی از قوانین مسلم ما برای آموختن فرزندان مان در مدارس اطراف کشور به زبان مادری همچنان با گذشت سه دهه معطل مانده است. تعلیم وتربیت رسمی ما فاقد ظرفیت «پایدیایی» لازم برای پرورش فرهیختگی از راه عقلانیت، علم آموزی، هنرورزی، پرسشگری وتفکر انتقادی با گفتوگو و بحث و همپرسه در فضای خودمانی است. سایۀ سنگین ایدئولوژی وسیطره سیاست مانع از این معنا میشود.
ما در بحثهای خود مفهومی داریم به نام «جرم بحرانی»(critical mass). این مفهوم میگوید تا فرایندی از رشد وتوسعه در پایۀ کار اتفاق نیفتد، انتظار درخششهای برجسته نداشته باشید.
آموزش، سرمایه گذاری در انسان است. این امر برای کشوری که مهم ترین فرصت منطقهای و بین المللی او داشتن جمعیتی جوان، آموزش پذیر و یادگیرنده است، یک نشان طلایی محسوب میشود. اما آیا ما توانسته ایم کف وظایف پایۀ خود را دربارۀ متوسط رشد ذهنی دانش آموزان انجام بدهیم؟ پاسخ بنده در جای کارشناس حقیر وکم بضاعت، با اطمینان و البته با صد درد ودریغ، منفی است.
یک شاهد، آزمونهای«تیمز»و«پرلز»ست. این آزمونها را انجمن بینالمللی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی(IEA) که نهادی غیر انتفاعی وغیر دولتی است از چند دهه پیش، چهار- پنج سال یکبار، در دنیا برگزار میکند. هدایت علمی آزمونها با دانشگاه علوم تربیتی بوستون آمریکاست و در آن با روشهای معتبر فنی سنجیده میشود که دانش آموزان در مدارس تا چه حدی، خواندن و درک مطلب یاد میگیرند و توانایی ساخت معنا به دست میآورند(PIRLS )و چقدر در تحصیلات پایۀ ریاضیات و علوم واقعاً پیشرفت میکنند( TIMSS )؟
ایران فقط از دهۀ 70 شمسی در این آزمونها شرکت میکند وآخرین آن در بهار سال 90 اجرا شد. اما نتایج آزمونها پیوسته بسیار نگران کننده بود[ii]. در همۀ آزمونها پایین تر از متوسط بینالمللی بودیم. دانش آموزان ایرانی در آموزش پایۀ ریاضی ونیز خواندن ودرک مطلب، پیشرفت وکیفیت لازم ندارند. به طور میانگین فقط سی-چهل درصد پاسخهای شان به سؤالات صحیح است.
رتبۀ ایران مثلا در میان ۴۵ کشور، چهل و دوم! یا در میان ۳۵ کشور ، سی ودوم! شده است. دراین خصوص نیز از همسایۀ دیوار به دیوارمان ترکیه پس افتاده ایم. حتی بررسی دورههای مختلف آزمونها طی دو دهۀ اخیر در موارد درخور توجهی نشان دهندۀ روند بدتر شدن نیز هست؛ در پسران، بیشتر.
هربار که گزارشهای بین المللی منتشر میشود، آقایان برنامههایی برای آینده اعلام میکنند که چه و چه خواهند کرد، تا وضع بهبود پیدا بکند اما حکایت همچنان باقی است. وقتی وزارت محوری به جای مدرسه محوری هست، وقتی کسانی مدارس را همچون پادگانهای آموزشی تصور میکنند، وقتی حوزۀ عمومی راحتی برای نقد سیاستها وعملکردهای حکومت نداریم، چه تضمینی برای حرفهای مقامات ؟ به وعدهها عمل نمی شود.
در دنیا گزارش این آزمونها ولوله به پا میکند و دولتها به تغییرات جدی مبادرت میورزند. اما در ایران گویا آب از آب تکان نخورده است. پس با این پای بستها، در بند نقش کدام ایوان هستیم؟ آیا وقت آن رسیده است که از خود بپرسیم «ما با این المپیادیها میخواهیم چه بکنیم»؟
[i] برای تفصیل بنگرید به : بحث مشروح نویسنده در: ویژه نامۀ اعتماد، ش 2285؛ 23 مهر 1390،صص9-8
[ii] بنگریدبه: http://timss.bc.edu/TIMSS2007/idb_ug.html
دیدگاهتان را بنویسید