پرستش

Published at 3 سال ago

آزاد که می اندیشیم می بینیم ما همه پرستش چیزی و چیزهایی می­کنیم و درگیر کثرت و تفرقه ای از اشیا وآدمها و بُتواره ها هستیم

چیزهایی که می­پرستیم با ما هستند ولی نه برای همیشه. خالی وجود ما را هیچ چیز پُر و سرشار نمی کند.

خُنُک آن کلیّت اصیل که چیزی از چیزها نیست. معنایی نهایی که برون می آید و پنهان می شود.

همه چیزها و همۀ معانی از او می آویزند.

در چیزها فقط لمحه ای از او هست و دیگر هیچ؛ جز سایه های تاریک شان.

قومی به فکرت در او مردّدند و قومی در حیرت، متحیرند.

قومی به ایمان می پرستند وقومی به عرفان. به سُکر عشق ومستی می پرستند و یا به شکر حیات وهستی…..

هرچه هست، نیمۀ گمشدۀ ما و نیمۀ گمشدۀ جهان ماست که از او ساده ترین صورت­های زندگی ما و تجربۀ بودن­مان معنا می­گیرد؛

قدم زدن در پیاده رو، ایستادن در انتظار مترو، آرام بودن در ازدحام غوغایی، گذشتن از کسی، ایستادن دربرابرستمی، دفاع از حقی ، گرفتن دستی و برافروختن شمعی….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *