از سخنرانی مقصود فراستخواه در دهمین نشست اندیشهورزان صلح، نهم شهریور 1401
تکه نخست
معرفت صلح اندیش و زیست صلحآمیز نیازمند فهم منطق کثرت است. کثرت افکار و باورها و ارزشها : وحدت در عین کثرت، کثرت در عین وحدت.
تربیت صلحآمیز به فرزندان ما کمک میکند که یادبگیرند چگونه در دنیای کثرت زندگی بکنند
نه انحصارگرایی که حقیقت را به تمامی در انحصار کسی یا کسانی خاص میانگارد ونه تساویگرایی که میگوید هر کس برای خود حقیقت جداگانهای دارد هیچ یک از این دو به صلح کمک نمیکنند
به جای انحصارگرایی و تساویگرایی، مبنای معرفتی مناسب برای صلح و گفتوگو، تکمیلگرایی است، یعنی میکوشیم خود را با عمل نقد و گفتوگو، در پروژۀ جمعی جستجوی حقیقت به اشتراک بگذاریم همه در پی آواز حقیقت میدویم
حقیقت اینجا و آنجا یک تقریر نا تمام است همه میخواهیم به تقریر حقیقت در حد خود چیزی بیفزاییم. فوتونهایی از حقیقت در کلام هر یک از ماهاست
حقیقت منبسط در اذهان ا ست و متمرکز در ذهنی کامل نیست.
تکه دوم
صلح اندیشی و حیات صلحآمیز موقوف به فهم منطق کثرت است. ما در قابهای ذهنی خودمان میبینیم و استدلال میکنیم، حسب شالودههای ذهنی مان است که اموری را تصدیق یا انکار میکنیم.
محی الدین عربی در فصوص، فص هودیه، فص دهم، به سخنی از پیامبر اشاره میکند که «حق تعالی روز قیامت در صورتی ناشناخته برای گروههای خلائق تجلی میکند پس انکارش میکنند و میگویند پناه بر خدا، آنگاه در صورت عقایدشان جلوه میکند پس به سجدهاش در میافتند» در ذیل این سخن نبوی، ابن عربی توضیح میدهد که ؛«خداوند متعال واسعتر و عظیمتر از آن است به حصار عقیدهای غیر از عقیدة دیگر بیاید چراکه خود فرموده است هرکجا روی برگردانید پس همانجا روی خداست »
شما جمله ها و اظهارات بنده را که میشنوید متناسب با شالوده ذهنی خود دریافت میکنید، قبول یا رد میکنید
حتی برای فهمی از عرایض بنده بناگزیر باید آن را در شالوده ذهن خود تنظیم مجدد بکنید پس من چگونه انتظار داشته باشم که عین من فکر کنید وآنجه من باور دارم شما هم لزوما باید باور داشته باشید
تا سخنی از زبان من به ذهن شما منتقل میشود دیگر از آن من نیستند شمایید که از آنها تعبیر و تفسیر ودرک خود را دارید
پس حتی وقتی شما سخن گویندهای را تأیید میکنید با درکی کم وبیش متفاوت از معنای موجود در ذهن گوینده است
مشترکاتی بین ما هست وهمین نیز اجازه گفتوگو میدهد اما این وحدت و اشتراک بشدت آغشته به انواع کثرتهاست (وحدت در عین کثرت، و کثرت در عین وحدت)
این مبنای معرفتی به ما کمک میکند دیگران را درک بکنیم و اختلاف افکار و باورها و عقاید و سبکهای زندگی را بپذیریم و همین نیز ما را مهیای حیات صلحآمیز میکند و میفهمیم که شایسته است دلایل قوی بیاوریم ومعنوی، ولی هرگز رگهای گردنمان، به حجت قوی نباشد
تکه سوم
آنچه به ما کمک میکند تا حیات صلحآمیز داشته باشیم التفات به دیگری است به معنای لویناسی کلمه.
موجودیتی هست که دیگری است و قابل تقلیل به احکام ذهنی من نیست
فهم تفاوت به معنای دریدایی کلمه وفهم دیگریِ متفاوت
تجربه دیگری به معنای پدیدار شناختی : اجازه بدهیم پدیدار شود و به تجربه ما در بیاید …..
دیدن دیگری به جای نادیده گرفتن دیگری
به دست دادن تفسیری و فهمی از دیگری
فهم اینکه حقیقت در میان است؛ به معنایی که فیلسوفان میان فرهنگی مثل اشتنگر، والدنفلس، کیمرله و مال….. شرح دادهاند
تفکر خصیصه گفتوگویی دارد
در اینجا فرهنگ گفتوگو و تربیت گفتوگویی به ما کمک میکند تا مدام از طریق نشانههای نطقی ونفسی با دیگران همآمیزی و اختلاط بکنیم
گفتوگو مبادلۀ خالی کلمات ومعانی نیست بلکه همآمیزی معانی و احساسهاست
در روابط مان با هم جملات زیادی به کار میگیریم ولی این جملات الفاظ و پرتابههایی سرد وبیروح و خسته کننده وملال آور است و گاه زخمههایی از جنس اصوات و کلمات.
آنچه کم داریم اظهار به همدیگر است، وقتی من با کلامی، رو به کسی میکنم و به او اظهار میکنم که میخواهم از طریق کلام با تو ارتباط بگیرم، از تنهایی بیرون بیایم
اظهار یعنی در کسی را زدن و به او اعلام کردن که آیا میهمان نمیخواهی
میخواهم به تو چیزی بگویم از تو چیزی بپرسم میخواهم بیامیزم و اختلاط بکنم
در اینجاست که گفتوگو، یک گپوگفت معنادار و لذتبخش میشود
مبادلۀ اطلاعات و تجارب و دیدگاهها وصور خیال و احساسها و استدلالها و آفرینشهای معنایی و کنجکاویهای علمی و تأملات و آرا و نظریات
تو را حس میکنم که هستی و با تو سخن میگویم
کلمه و کلام وقتی باری از هستی و احساس وارتباط خواهد داشت که روح اظهار در او باشد
در ابتدا کلمه بود و کلمه او بود
تکه چهارم و پنجم
در همه ما یک گوینده و یک شنونده ؛ بک نویسنده ویک خواننده
وقتی هر دو را در خود ظاهر بکنیم
وبرای دیگران نیز همین حق را قائل بشویم
در این صورت میانگین لوگوس اجتماعی ما غنا پیدا میکند و به بلوغ میرسد
میلان کوندرا رمان نویس فرانسوی و چک در کتاب خنده وفراموشی میگوید در درون هریک از ماها بدون استثنا یک نویسنده (و یک سخنران) خفته است. هر یک با خود این نویسنده( و سخنران) درونی بالقوه را اینجا وآنجای زندگی مان میکشانیم و گاهی صدای او را بیشتر میکنیم که مدام بنویسد و بیشتر حرف بزند و کمتر بشنود. نویسنده وسخنران، یک سوژه فردی است ؛ با سپاهی از واژهها که به همه کس و همه چیز در بیرون خود به عنوان ابژه هجوم میآورد. زبان حال هر نویسنده معمولا چنین است: «این خیلی مهم است، خیلی مهم! من این را در کتابم توضیح میدهم»
تنها عمل گفتوگوی صلحآمیز هست که ما را از توهم دانایی یکجانبۀ فردی به در میآورد و در افق آگاهیهای سرشار و مشاع بشری وتاریخی و میان ذهنی قرار میدهد و ما را به« با هم دانستن»، با هم شناختن و با هم آموختن دعوت میکند.
«روزی که صبح همه به کوچه وخیابان میریزیم و میگوییم ما نویسنده و سخنرانیم، عصر ناشنوایی و بیدرکیِ جهانی فرا میرسد…»
تکه ششم
مبانی عاطفی حیات صلحآمیز:
1.هوش هیجانی
2.هوش میان فردی که یکی از هوشهای چندگانه به شرح گاردنر است
3. سودای مکالمه به تعبیر باختین
4. حس حضور امر دیگری که میخواهد او نیز زندگی بکند و غایتی برای خود هست (کانت توضبح داده است)
5. نسبت من وتو (چنانکه مارتین بوبر بیان کرده است) به جای رابطه من و آن، که دیگری برای من به یک ابژه فروکاسته بشود
6. جستجوی نیمه گمشده خود در دیگری
و نهایتا 7. گشودگی به غیر که روان شناسان شخصیت شرح دادهاند
تکه هشتم
مدرسه رئالیستی صلح به جای آنکه بگوید «صلح و نه جنگ»، میگوید «صلح ونه تبعیض ونابرابری»، صلح و نه آپاراتاید، صلح و نه آپاراتاید جنسی، صلح ونه نابرابری مذهبی، قومی، نژادی، جنسی، طبقاتی
صلح نه تفوق و انحصار گروههای خاص
صلح و نه امتیازات خاص برای کسانی وطبقاتی
در این رهیافت صلح پژوهی به جای آنکه فقط بکوشیم جنگهای موجود را متوقف بکنیم لازم است از جنگهای بعدی پیشگیری بکنیم
باید ببینیم چه چیزهایی در فرهنگ وجامعه و نظام سیاسی و آموزشی ما هست که با آن صلح دشوار میشود چه چیزهایی بخت بهره مندی از زندگی صلحآمیز را از فرزندان ما میرباید
هم اینک در کشور ما انواع این آپارتایدها هست پس چگونه میتوان در چنین کشوری انتظار صلح وهمبستگی اجتماعی وپایداری داشت؟
تا زمانی که شکافها و نابرابریهای قومی طبقاتی جنسی و مذهبی و نسلی هست، صلح وهمبستگی حقیقتا دور از واقع ودشوار خواهد بود
انسانها را از زندگی ساقط بکنیم و ابتداییترین حقوق شان را نادیده بگیریم و یا اصلا زیرپا بگذاریم بعد بگوییم بیایید صلح وهمزیستی بکنیم! این عجیب نیست؟
دیدگاهتان را بنویسید