گفتگوی نشریه ژینا با مقصود فراستخواه
نشریۀ دانشجویی، شماره دهم، شهریور 1402 : 6-11
- باید به گذار توسعه و دمکراسی وعقلانیت در ایران به صورت درازمدت نگاه کنیم.
- جنبش دانشجویی باید به دنبال دموکراسی عمیق باشد نه دموکراسی سریع.
- دموکراسی عمیق یعنی همه چیز یکشبه درست نمیشود.
- بلکه باید با مشارکتهای طولانیمدت، ارتقای صلاحیتها، نقد مداوم به این سو رفت.
ژینا: یک سال از آغاز خیزش مردم ایران با شعار محوری زن، زندگی، آزادی میگذرد. در طول سال تحصیلی شاهد بوده ایم که بسیاری از دانشگاههای کشور کم و بیش صحنه اعتراضات دانشجویان و همراهی آنان با خیزش مردمی بودهاند. نقش دانشجویان را در اوج گیری و تداوم این خیزش در این یک سال چگونه ارزیابی میکنید؟
وقتی از «دانشجویان» صحبت میکنیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که همه دانشجویان، «تحولخواه» نیستند. در مجموع میتوان چهار گروه از دانشجویان را از هم تفکیک کرد. یک گروه از دانشجویان هستند که منفعتگرا و یا به لحاظ باورهای مذهبی و اعتقادی خود همسود با نهادهای حکومتی هستند. به طور خاص بخش منفعت گرای اینها به دنبال مدرک و پیشرفت تحصیلی در دانشگاه و بعداً ورود به سیستم و جا انداختن خود در طبقه جدیدی هستند که همه منافع و قدرت و امکانات را در دست دارند گروه دیگری از دانشجویان هستند که فقط برای درس خواندن و حداکثر فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی به دانشگاه آمدهاند، بدون اینکه حساسیت خاصی به مسائل عمومی، برابری حقوق و… داشته باشند. گروه سوم، دانشجویان پراگماتیست هستند که اکثراً حسب مقتضیات دست به عمل میزنند.
در کنار این سه گروه، یک گروه بسیار مهم و اثرگذار و پیشروی دانشجویی داریم که هم در مسائل صنفی خود، هم در مسئله مدیریت دانشگاه و هم در مسائل اجتماعی، خیر عمومی، حقوق عمومی و… تحولخواه و منتقد و معترض هستند. دانشجویانی که حساس به آزادی، عدالت، برابری، توسعه کشور و زیستبوم و مردم هستند و جنبش دانشجویی از این لحاظ سنت بسیار دیرینهای در جامعه ما دارد. بنابراین وقتی در اینجا از اعتراض دانشجویی حرف میزنیم، منظور این گروه چهارم از دانشجویان است. ممکن است آنها دیگر گروهها را هم تحت تأثیر قرار دهند و موجب شوند که گروههای دیگر، در مقاطعی با آنها همراه و همدل شوند . در همه جای دنیا همین دانشجویان تحولخواه هستند که بسیار تأثیرگذار بوده و نقش مهمی در تحولات اجتماعی ایفا میکنند. نقش این گروه در خیزش زن، زندگی، آزادی (مهسا/ ژینا) بسیار بزرگ و پرهزینه بود.
میتوان گفت دانشجویان نه تنها هزینه تمامیتخواهی حکومت را میدهند، بلکه جای خلاءها و ضعفهای جامعه مدنی را هم از لحاظ فقدان احزاب مستقل، مطبوعات آزاد، نهادهای محلی، انجمنی و… پر میکنند و کمتر جایی در دنیا پیدا میشود که چنین باری بر روی شانههای نحیف دانشجویان گذاشته شود. چون دیگران نمیتوانند کاری کنند یا کمکاری میکنند یا شرایط سخت و پرهزینه بوده است، دانشجویان هستند که مجبورند هزینه بدهند. من صمیمانه به شما میگویم که همیشه در برخورد با جنبش دانشجویی نگاهی دوسویه دارم. هم از آزادیخواهی و عدالتخواهی آنان حس عمیق اخلاقی و انسانی در من ایجاد میشود و از سوی دیگر دچار نوعی شرم میشوم. دانشجو چقدر میتواند جای خالی جامعه مدنی را پر کند؟ و همه بار سنگین تحولخواهی و آزادیخواهی را به دوش بکشد.
در حال حاضر این وضعیت برای دختران هم بسیار سختتر است و هزینه بسیار بیشتری دارد. خیزش زن، زندگی، آزادی حامل چندین پویش عمیق اجتماعی و تحولخواه در ایران بوده ـ من در همان هفتههای نخست اعتراضات در جلسهای در انجمن جامعهشناسی ایران، دوازده خردهجنبش یا پویش را ذیل این خیزش احصا کردم که یکی از آنها جنبش فمینیستی و هویتهای جنسی سرکوبشده در ایران است ـ نابرابریهای زنان و محدودیت آنان در برخورداری از حقوقشان مسئله مهمی در ایران است و جنبش حقوق زنان در ایران مواجه است با یک طلسم بزرگ ایدئولوژیک نظام سلطه است. بنابراین، دختران دانشجوی ما در دانشگاه، بیشترین سهم مشارکت را در این خیزش داشتهاند. خیزشی که ویژگی آن معطوف به زندگی، آزادی و برابری است و از سرکوب یک دختر جوان طبقه متوسط به پایین کُرد و از هر جهت «دیگریشده »در این نظام دیگریساز آغاز شده است. وقتی این مظلومیت در حق این دختر ایرانی دیده میشود، طبیعی است که این جنبش با تأکید بر حق و حقوق زنان شکل میگیرد و اینجاست که دختران دانشجوی ما متحمل هزینههای سنگینی میشوند. اما چرا دانشجویان بیشتر مشارکت میکنند؟ چون تعلقات شغلی، مادی، خانوادگی و… کمتری دارند.
این سیستم است که بعدها افراد را وابسته میکند. وضعیت نهادی رانتی و نابرابر این وابستگی را شکل میدهد، وگرنه انسانها بر اساس طبیعت بشری خودشان میخواهند آزاد باشند و به دنبال خودشکوفایی و رسیدن به خیر عمومی میروند و این خصایص در فرزندان دانشجوی ما خیلی بیشتر ظاهر میشود. آرمانهای انسانی در آنها بالاتر است. سطح آرزومندی در آنها بیشتر است در حالی که در سنین بالاتر تعلقات مادی بیشتر و سطح آرزومندی پایینتر است. دانشجویان ما، به ویژه دختران ـ اگرچه که نمیخواهم کل جنبش زن، زندگی، آزادی را به جنبش جنسیتی تقلیل دهم، بلکه میخواهم آن زنانگی که موجب قوت و ارتقای این جنبش شده است را خاطرنشان کنم ـ احساس میکنند آیندهشان هم تیره و تار است. نه شغل مناسبی برایشان وجود دارد، مشارکت سیاسی ممکن نیست، داشتن مسکن متری برایش محال است، وسعت وضعیت فقر و… را میبیند. میل فراوان به مهاجرت نشان میدهد که این فرد حس ازجاکندگی دارد، مجبور می شود که آن تعلق و چسبندگی به سرزمین را از دست بدهد و خودش، خودش را از سرزمینش تبعید میکند و برای زندگی بهتر مجبور به گریز میشود که واقعیت بسیار دردناکی است.
در مجموع، ارزیابی من یک نوع ارزیابی شرمسارانه است. من احساس میکنم جنبش دانشجویی نسبت به قشرها و گروههای دیگر هزینه خیلی بیشتری میدهد و در مقایسه با محدودیتها و کمبودهایی که در جامعه مدنی، سپهر عمومی، نهادهای صنفی، حرفهای، مطبوعات، مشکل کمبود و ضعف نهادی و عدم توسعه آنها، بار سنگین این رسالت آزادیخواهی و انسانی و اخلاقی و برابریخواهی و میل به توسعه و پیشرفت و موفقیت را جبران کند و این جبران برای او خیلی پرهزینه میشود. ای کاش ما جامعهای داشتیم که در آن قشر دانشجو به حد و اندازه خودش هزینه میداد و زحمت میکشید. البته نباید این مسئله را فقط به حکومت احاله دهیم. درست که است که حکومت سرکوب میکند و از لحاظ اخلاقی و انسانی این سرکوب است که این وضعیت را ایجاد کرده است و ساختاری درست کرده که اعتراض و انتقاد را نمیپذیرد، ولی خود ما هم حس شرم را داریم که بچههایمان را زیر بار بزرگی میبینیم که در مکانیسم جبران این ضعفها قرار گرفتهاند.
ژینا: به نظر شما پیوستن دانشگاه (اعم از دانشجویان و اساتید) به اعتراضات مردمی، چه ارزش افزودهای برای این خیزش به همراه آورد که اگر نبود ممکن بود این خیزش با آسیبهای مختلفی روبرو شود؟
به نظرم دانشگاه، سبب تعمیق جنبش میشود. دانشگاه، نهاد نخبگی است، بخش بزرگی از عقلانیت اجتماعی و استعدادهای انسانی در سطح دانشجویان و استادان مسیر خودش را طی میکند. البته نباید همه عقلانیت را به دانشگاه تقلیل داد ولی با توجه به اینکه جمعیت چندین میلیونی دانشجو و تحصیلکرده داریم، میتوانیم بگوییم سطح آگاهی در امور مختلف بالاتر است. در نتیجه این سبب شده است که اگر دانشجو را از خیزش زن، زندگی، آزادی، برداریم، محتوای آن به لحاظ اخلاقی و عقلانی تقلیل پیدا میکند. همچنین خصیصه جهانی آن که این اعتراضات را به خواست جهانی معطوف به آزادی، زندگی، برابری، پیشرفت، موفقیت، ابراز وجود، ارزشهای بشری و اندیشه پیوند میدهد.
این عنصر اندیشهای، عنصر خردورزانه، عمق احساسات انسانی، عواطف پرورشیافته بشری که درد دیگری و رنج دیگری را حس میکند که کاهش محنتهای بشری را میخواهد در همه جای ایران هست. اما نابترین و اندیشیدهترین، خودآگاهترین و عمیقترین لایههایش را میتوان در دانشجو و استاد به عنوان نمونهای سازمانیافته و سیستماتیک از جامعه دید. البته تأکید میکنم نمیخواهم نخبه سالاری دانشگاهی داشته باشم و دانشگاه را قلعه انحصاری عقل و علم و دانش بدانم. اما واقعیت این است که به لحاظ خصیصههای جمعیتی جدیدی که ایران پیدا کرده، افزایش سواد، ارتباطات و… در دانشگاه و دانشجو بیشتر بارز میشود و توسعه و ظهور پیدا میکند. وقتی این وارد خیزش عمومی و مدنی میشود، طبیعتاً بار محتوایی خیزش را بالا میبرد، عمق میبخشد و آن را با یک مقیاس جهانی تعریف و تجربه میکند.
تجربه یک دختر یا پسر دانشجوی ما از جنبش زن، زندگی، آزادی در دانشگاه، در حد معمول و معقول کلمه، سطحی از تجربه متعالی آزادیخواهی است که میتواند از این طریق، عمق جنبش عمومی اجتماعی را بیشتر کند. ضمن اینکه دانشجو، بخش مهمی از مصائب و مشکلات زندگی در ایران را به عنوان یک ایرانی میبیند و با گوشت و پوست و استخوانش حس میکند.
ژینا: در طول یک سال گذشته، دانشگاه متحمل سرکوب شدیدی از طرف نهادهای امنیتی شده است که بازداشت، اخراج، تبعید، احکام سنگین کمیته انضباطی، برخوردهای فیزیکی در حین تجمعات، قطع همکاری با اساتید منتقد و همسو با خیزش و… بخشی از این سرکوبهاست. فکر میکنید تداوم این سرکوبها ـ که در روزهای اخیر دوباره به جریان افتاده ـ چه تأثیری بر روند جریان دانشجویی خواهد گذاشت؟
این سرکوب، هزینه بسیاری به دانشجویان و بخشی از همکاران ما تحمیل میکند که یا با دانشجویان همراهی میکنند و یا به تور این کنترلهای امنیتی میافتند. آرزو میکنم که بخشی از این محرومیتها از طریق پیگیریها حل شود ولی آنچه دارد اتفاق میافتد انواع اخراج و احضار و … است که حس تحقیر و دیگربودگی به دانشجو وارد میکند. این ناشی از بیخردی سیستمهای ماست که نه عقلانی عمل میکنند و نه اخلاقی. دانشجو در همه جای دنیا معترض است و نباید این همه هزینه بر او تحمیل شود. جنبش دانشجویی مکانیزمی است که میتواند جلوی فساد را بگیرد و برای حیات اجتماعی ما بسیار مفید باشد. دانشجو این ظلمها را فریاد میزند.
وقتی یک انسان ساکن کردستان که مسافر تهران بوده این چنین در این شهر به خاطر پوشش خود تحقیر میشود و بعد بازداشت و استنطاق میشود و در نهایت جان خودش را از دست میدهد، آیا هیچ کس نباید این ستم را فریاد بزند؟ مگر ما در آموزههای اخلاقیمان نداریم که اگر کسی ببیند که بر دیگری ستم شده و واکنشی نشان ندهد چه مسئولیت اخلاقی بزرگی بر گردنش است؟ «تو کز محنت دیگران بیغمی/ نباید که نامت نهند آدمی». مگر ما چنین چیزی را در فرهنگ خود نداریم؟ حال این دانشجویان که نمیخواهند بیغم باشند، یک روز مسئله آنها فساد سیستماتیک است، یک روز سرکوب، یک روز سلب حقوق و آزادیها، یک روز نابرابریهای اجتماعی و فرصتهای نابرابر، یک روز مسئلهشان رانت یا بیعقلی در سیاست خارجی کشور است. اعتراضات دانشجویی ودیعه ای است که نوعی مصونیت و پایداری برای جامعه ایجاد میکند.
درک من این است که این دانشجویان در نگاه بلندمدت اسباب پایداری جامعه و انسانیت، پیامآوران صلح با دیگری، با کائنات، با زیستبوم و عدالت و برابری هستند. آیا باید آنها را به اسم امنیت و توطئه و همراهی با دشمن گرفت؟ متأسفانه این خشمها فروخورده میشود. سرکوب، این خشم را از بین نمیبرد و تبدیل به یک شکاف بسیار بزرگ اجتماعی میشود و دوباره به پایداری این سرزمین آسیب میزند و جامعه را بیش از پیش به جامعه خطر تبدیل میکند. من استاد علوم سیاسی یا فعال سیاسی نیستم ،درسهای اجتماعی دیگری تا کنون می داده ام و اگر بگذارند باز می دهم ولی دست کم به عنوان یک شهروند معلم و مطالعهکننده علوم اجتماعی میگویم که این سرکوب است که امنیت کشور را به خطر میاندازد. این کشور وقتی میتواند امن شود که در آن همبستگی اجتماعی باشد. پیام این دانشجو، پیام همبستگی اجتماعی است و وقتی سرکوب میشود گسست اجتماعی اتفاق میافتد و خطر زوال پیش روی ما است و حتی در سطح بینالمللی قدرت ما کمتر میشود. حکومت کاری کرده که گویا دو ملت در یک کشور شده. دانشجویانی که همراه با حکومتند میتوانند همه چیز داشته باشند.
دانشجویی که میخواهد به اربعین برود(که البته او نیز ایرانی است وفرزند عزیز این سرزمین است و صاحب حق و حقوق است) برایش راه و انواع زیرساختها درست میشود، میلیاردها خرج میشود، فرش قرمز برایشان پهن میشود و… اینها میخواهند به زیارت اربعین بروند، بسیارخوب، بروند. ما هم به آنها احترام میگذاریم. البته بماند که حکومت چه استفادههای ابزاری از این زیارت میکند. حالا اگر یک جوان دیگری بخواهد طور دیگری زندگی کند، به جای زیارت اربعین میخواهد برود برای عمل جراحی جایی برود ویا گردش غیر زیارتی بکند؛ آیا برای او هم چنین امکاناتی فراهم میشود؟ یا اگر بخواهد درس بخواند، مشارکت کند، در یک کلوپی شرکت کند، مباحث مختلفی را دنبال کند، در یک انجمنی عضو شود نسبت به دردهای جامعه واکنش نشان دهد. چرا او را میزنید و سرکوب میکنید؟
به نظر من اینجا یک بالاسرزمین و یک پایینسرزمین درست شده است. تمام کسانی که با حکومت همراهند یا کسانی که کاری با حکومت یا مسائل اجتماعی مختلف ندارند، هیچ صدایی از آنها در نمیآید، هیچ ظلمی را نمیخواهند بیان کنند، جزو بالاسرزمین قرار میگیرند. همه امکانات برای آنهاست، طبقه جدید میشوند، از سهمیه و بورس و فرصتهای فراوان برخوردار میشوند و کسی هم با آنها کاری ندارد. میگویند دنبال منافع خودتان باشید و هر کاری میخواهید بکنید. اما کسانی که جزو پایینسرزمین هستند، دیگری میشوند. زیر کنترل و ذرهبین قرار میگیرند، چشم سراسربین حکومت آنها را حتی در خانههایشان هم کنترل میکند و بعد یکدفعه یقهشان را میگیرد و میگوید شما داشتید امنیت این کشور را تهدید میکردید و جایتان زندان است نه دانشگاه. به نظر من این یک خطر بزرگ ملی است و آرزوی من این است که حاکمان و کسانی که مسئولیت اداره این کشور را دارند به خودشان بیایند و ببینند که دارند با آینده این سرزمین چه میکنند.
ژینا: به نظر شما مؤثرین شیوه برای مقاومت در برابر این سرکوبها چیست؟
به نظر من با اهمیت ترین سطح قضیه ، مقاومت اخلاقی و معرفتی است. ما باید عمق اخلاقی و معرفتی جنبشهای اجتماعیمان را ارتقا بدهیم. اجازه بدهید نقدی از خودمان به صورت درونخانوادگی بکنم . چون خودم را با این جنبش همدل میبینم . من از پوپولیسم غالب بر حوزه عمومی مان رنج میبرم. گرفتار یک نوع صنعت سیاست هستیم. آدورنو از صنعت فرهنگ صحبت میکند، شاید بشود یک نوع صنعت سیاست را هم در ایران دید. انگار مبارزه تبدیل به صنعت شده است. من چهل سال معلمی کردهام و میدانم معترضین واقعی در آزادیخواهی عمق اخلاقی و معرفتی دارند که باید بیشتر هم بشود. دموکراسیخواهی کافی نیست. خودمان باید دموکرات باشیم.
من نمیخواهم از بیرون بر کسی که دارد آزادیخواهی میکند خرده بگیرم، مرا هم به عنوان یک فرد همدل با این جریان ببینید. نجوای صمیمانه من این است که دانشجویی که دنبال آزادی است باید در تجربه زندگی خود حس شریف آزادی را عمیقاً در ارتباط با دوستان، شهروندان و سبک زندگی خود ببیند. دموکراسی، آزادی و برابری یک نوع سبک زندگی است و باید آن را زندگی کرد. نکته دوم، درازمدت دیدن جنبش است. جنبش را باید یک فرایند دید. ما در معرض این هستیم که بگوییم یک خیزش انجام میدهیم و تمام میشود. آن را به صورت یک پروژه کوتاهمدت میبینیم که ممکن است خطرناک باشد. البته ممکن است کسانی با صحبت من مخالف باشند و بخواهند آن را نقد کنند. ولی به عقیده من، این گونه نیست که ما بتوانیم به یکباره خیزشی کنیم و مکان سیاسی را تصرف کنیم. درک من این است که با سرنگونی چیزی تغییر نمیکند باید به گذار توسعه و دمکراسی وعقلانیت در ایران به صورت درازمدت نگاه کنیم. نکته سوم، تشکل است. باید سازمان اجتماعی و سازمان مدنیمان را قوی کنیم و از حالت فرد فرد دربیاییم. دانشجویان به شکل گروهی و سازمانیافته مطالعه کنند، اخبار را مرور کنند، بحث کنند که ریشههای وضعیت فعلی چیست، آیا فقط مستبدی در بالا هست یا روح استبدادی ممکن است در همه ما زمینه داشته باشد. چه کنیم که روح آزادیخواهی در ما توسعه پیدا کند و…
نکته چهارم هم این است که گاه ما بیرون از دانشگاه را میبینیم ولی درون دانشگاه را نمیبینیم. جنبش دانشجویی باید به مسائل درون دانشگاه که صنف خودش است توجه داشته باشد. کیفیت آموزش، فسادی که در شکل خاصی در علم اتفاق میافتد، سرکوبی که ممکن است توسط استاد صورت بگیرد. نقد وضعیت زندگی دانشجویی در پردیس صورت بگیرد و جنبش دانشجویی فقط معطوف به بیرون نباشد. من در سه دهه گذشته در این زمینه مطالعات زیادی انجام داده و چندین کتاب منتشر کردهام و معتقدم جنبشهای اصیل دانشجویی ابتدائاً از درون دانشگاه و مسائلی مثل کیفیت آموزش، رفاه دانشجویی، امکانات آموزشی و… شروع شده است. نمیخواهم مسائل عمومی و اجتماعی را تقلیل بدهم و بگویم دانشجو باید فقط کار صنفی کند ولی باید همه اینها با هم توسعه پیدا کند. آخرین وپنجمین چیزی که به ذهنم میرسد، «دموکراسی عمیق» است.
جنبش دانشجویی باید به دنبال دموکراسی عمیق باشد نه دموکراسی سریع. دموکراسی عمیق یعنی همه چیز یکشبه درست نمیشود. بلکه باید با مشارکتهای طولانیمدت، ارتقای صلاحیتها، نقد مداوم به این سو رفت. نکته ششمی را هم به عنوان توصیه نسل قبل از خودتان قبول کنید. کنش دانشجویی باید هوشمند باشد. قرار نیست که بهترین دانشجویان ما کسی باشد که به سادگی هزینه دهد. چرا دانشجو باید به سادگی اخراج شود؟ این گونه نباشد هرکس سریع لطمه میبیند فکر کنیم قهرمان است. بدانیم چطور کنش انجام دهیم که مچ مان را نگیرند. منظورم محافظهکاری نیست، ولی باید تأمل بیشتری کرد که باید کنش مبارزه با ستم و سرکوب و بیعدالتی تاکتیکها و راهبردهای هوشمندانه داشته باشد. در عین حال همچنان باید خاطره ستمی که بر این دختر در یک سال پیش رفته زنده نگه داشته شود و از این حق پایمال شده و بقیه حقوق پایمال شده دفاع کرد، بر آن تأکید کرد، فریاد کشید و مقاومت کرد، باید حرکت کرد اما هر چه هوشمندانهتر، تحلیلیتر، درازمدتتر و راهبردیتر باشد بهتر است. یک فضای پوپولیستی شکل نگیرد که هر کس بخواهد تأملی کند به او بگویند محافظهکار. کار درازمدتتر، نتایج پایدارتری به دنبال خواهد داشت. اینها را به عنوان رتوریک نصیحتی از من تلقی نفرمایید، بلکه من درک و دغدغههایم را ولو غلط باشد صمیمانه با شما درمیان میگذارم.
ژینا: اگر بخواهید یک آسیبشناسی کلی از حرکتهای دانشجویی در طول یک سال گذشته ارائه کنید به نظر شما اصلیترین نقاطی که باعث آسیب از درون به حرکت اعتراضی دانشجویان میشود چیست؟
یکی از آنها غلبه پیدا کردن احساس بر عقل است، مضمون معرفتی مسئله باید در کنار مضمون عاطفی با هم پیش برود. اموشن یا هیجانات لازم هستند برای مبارزه با ستم و بیعدالتی. هیجان عدالتخواهی و انساندوستی، هیجان مهر به مهسا، هیجان احساس مسئولیت نسبت به ظلمی که به این دختر (به عنوان نماد ایران) شده، لازم است اما باید با فهم، با عقلانیت با یک شناخت وسیع باشد که چه کارهای درازمدتی لازم است که تکرار این ستم اتفاق نیفتد. این آرمانگرایی توأم با نگاههای عمیق راهبردی، تحلیل واقعیتها، واقعگرایی، نه به معنای محافظهکارانه و تسلیم واقعیت شدن، بلکه به معنای دیدن شواهد، یک نوع عدالتخواهی شواهدنگرا، جزئیاتنگر و عمیق و تحلیلی و درازمدت و همهجانبهنگر اتفاق میافتد.
دومین آسیب ، رادیکالیسم به معنای منفی کلمه است. مبارزه عمیق و ریشهای لازم است، اما رادیکالیسم و آوانگاردیسم میتواند به جنبش دانشجویی لطمه بزند و بالاخره آسیب سوم یأس است. وقتی در یک دوره محدودیت و سرکوب زیاد شود، نباید فکر کنیم پایان داستان است. بلکه باید امید داشته باشیم نه به معنای خوشخیالی، بلکه امید در اینجا یک وضعیت اگزیستانس «امید فعال» است که بدانیم هنوز در زیر پوست این جامعه روح آزادیخواهی جریان دارد. حتی اگر سرکوب شدید مانع از تظاهر وسیعی از عدالتخواهی شود به معنای پایان داستان نیست و همچنان باید در مسیرهای دیگر، در لایهها و سطوح دیگر تلاش و فعالیت کرد. نکته آخری هم یاداوری کنم جنبش دانشجویی باید ارتباط میان نسلی داشته باشد. رابطه بین دانشجویان دکتری با لیسانس، بین دانشگاهها، بین رشتهها، بین شهرها از طریق شبکه زدن برقرار شود گفتگوها در سطح ملی، در سطح رشتهها و دانشگاهها، تشکلها و سازمانها صورت بگیرد. اگر اینها نباشد آسیب میبینیم. قطره دریاست اگر با دریاست/ ورنه او قطره و دریا دریاست.
چیزی که الان مهمترین آسیب است، ناامیدی، درازمدت ندیدن، رادیکالیسم، نداشتن نگاه علمی (نه به معنای پوزیتیویستی) است. تأکید پایانی وهم من اینکه باید جنبش دانشجویی را دانشبنیان کنیم. دانشجو باید «دانش»جو باشد، البته الان سطح تحصیلات خیلی بالاتر رفته. جنبشهای دیگر دنیا را بررسی کنیم، تجربههای گذشته را بررسی کنیم، تحلیل شکست داشته باشیم، بدانیم چگونه شکست میخوریم، ببینیم که ابزارها، تاکتیکها یا راهبردهایمان چقدر درست است. نگاه تحلیلی به نظر من خیلی لازم است.
ژینا: اخیراً کتابی با عنوان کنشگران مرزی از شما منتشر شده است. با توجه به نظریهای که در این کتاب مطرح کردهاید، در میانه تحولات جاری کشور، آیا دانشگاه میتواند به عنوان بستری برای کنشگری مرزی نقشآفرینی کند؟ همچنین آیا در وضعیتِ فعلیِ دانشگاه و جنبش دانشجویی، زمینهای برای این امر میبینید؟
این کتاب به چاپ چهارم رسیده و یکی از مسائلی که پشت آن هست این است که تنوع کنش را فراموش نکنیم. ما فقط یک نوع کنش نداریم، انواع کنشها میتوانند همدیگر را تکمیل کرده و همافزایی داشته باشند. کنش مرزی هم یکی از انواع کنشهاست که من آن را برجسته و اکتشاف کردهام و سعی کردم روی آن تحلیل علّی داشته باشم. کنشگر مرزی کسی است که با تردد بین دولت وجامعه، می کوشد برای حق وحقوق مردم جای پاهایی ساختاری ونهادی وسیاستی به وجود بیاورد.
من کنشگران مرزی را سنخ شناسی کرده ام که از جمله مهمترین آنها دانشیان هستند. دانشگاه سازمانی است که نوعاً دولتی است و حتی دانشگاههای خصوصی یا آزاد ما هم تحت سیطره دولت هستند. نوع کنش مرزی که من دنبال میکنم در دانشگاه خیلی نمونههای خوبی خواهد داشت. اساتید در واقع کارکنان دولت هستند و در یک سازمان دولتی کار میکنند و از دولت حقوق میگیرند. مدیران دانشگاه سطوح مختلف و کارکنان دانشگاه، همه در دولت هستند ولی می توانند برای ملت فرصت ها وگشایش های ساختاری ایجاد بکنند. وقتی از دولت حرف میزنیم، نباید فقط دست راست دولت که سرکوب میکند را ببینیم. دست چپ دولت هم هست که با جامعه بیشتر مراوده دارد و میخواهد به آن خدمات ارائه کند، درس بدهد، برایش برنامهریزی کند و… رشدی که در جامعه ایران در طی این سالها اتفاق افتاده، به درون سازمان دولت هم چکه کرده است. بخشی از کارشناسان دولت هم همان حسهایی را دارند که یک شهروند دارد و آگاهیهای آن را هم دارد. متوجه وقایع هست، زبان علمی در مقابل زبان ایدئولوژیک قدرت دارد، درنتیجه ارتباط دانشجو با مدیران، استادان و… مهم است.
من در این گفتگو میخواهم از فرزندان خودم در جنبش دانشجویی خواهش کنم صلاحیتهای برنامهریزی، سازماندهی، کار با دیگران، گفتگو، چانهزنی، برقراری ارتباطات موثر را در خودشان توسعه دهند. فقط این طور نباشد که با دیدن یک ظلم به جوش بیاییم و بگوییم نابود باد ظلم! نابود باد رسم ستمگری! این زیباست و لازم هم هست ولی کافی نیست. من برای توسعه این سرزمین، برای تقلیل محنتها و برای فراهم آوردن بختهای بیشتری برای زندگی شرافتمندانه در این سرزمین باید صلاحیتهایی داشته باشم و این صلاحیتها سبب میشود که بتوانم با بخشهای مرزی سیستمی که در آن درس میخوانم ارتباط بگیرم و از طریق این کنشگران مرزی دردها را انتقال دهم وراه حل هایی بخواهم. شاید یک کنشگر مرزی نتواند مثل یک کنشگر مدنی عمیق و موثر مطالبات اجتماعی را دنبال کند، اما میتواند تسهیل کند و بخشی از پیامهای جامعه را به درون سیستم مدیریت ببرد و قدرت جنبش دانشجویی را بالا ببرد.
دانشجویانی که میتوانند با مدیران ارتباط گفتگویی برقرار کنند، میتوانند آنها را تحت تأثیر قرار دهند و خود آنها میتوانند تبدیل به کنشگرانی شوند که مرزی عمل کنند و بین دیوان دولت و ایوان جامعه به عنوان یک رابط عمل کنند و مطالبات اجتماعی را در قالب بستههای سیاستی ارائه کنند یا بخشی از مظالم را کاهش دهند. این یک نوع بهرهوری است توجه به کنش مرزی یک نوع نگاه بهرهور به سرمایههای این مملکت است. چرا ما نباید از قابلیتهای این سرزمین استفاده کنیم؟ من فکر نمیکنم کنش مرزی جایگزینی برای کنش مدنی، اجتماعی و صنفی و سیاسی و انتقادی است و اینها باید تعطیل شود و یک نوع کنش تازه را که معجزهآسا تمام مشکلات را حل کند ارائه کنم. بلکه کنش مرزی تقویتکننده و تکمیلکننده و افزاینده مجموعه سپهر کنشهای ایرانی است و ما برای بهرهوری ملی و برای استفاده موثر از تمام قابلیتها باید از آن استفاده کنیم.
ما در دهه 50 شمسی دانشجو بودیم و میگفتیم کسی که در مدیریت و ریاست دانشگاه است و به وزارتخانه رفت و آمد دارد خودش جزو عمله دشمن است. مثلاً آقای عالیخانی یا نراقی اگر حرفی میزدند میگفتیم اینها خودشان ساواکی هستند و توجیه میکنند که جنبش را به ابتذال بکشانند. ما انسانها را خیلی ساده حذف میکردیم و دیگری میساختیم. البته خود فرهنگ سنتی هم در این امر تأثیر داشت. ما مفهومی به نام حکومت جور داریم که وقتی با ایدئولوژیهای جدید ناسیونالیستی یا چپ ترکیب شدند باعث این مسئله شدند. دولت خودش مدام در جامعه دست به دیگریسازی میزند و ما هم دولت را دیگری میکنیم و فقط از سرنگونی حرف میزنیم و اگر کسی در دولت مسئولیتی به عهده دارد او را عین ستم و سرکوب میبینیم. در حالی که لزوماً اینطور نیست. دولت خیلی ضعیفتر از آن غولی است که ما از او درست می کنیم. دولت خودش در محاصره سازمان اجتماعی است. همین لایحه حجاب را در نظر بگیرید که از قوه قضائیه به دولت و از دولت به مجلس رفته ولی باز هم در صحن علنی مجلس آن را بررسی نمیکنند، افراطگرایان سعی کردند بار سرکوب آن را بیشتر کنند ولی باز هم نتوانستند و ارجاع دادند به کمیسیون و هنوز هم با مشکلات زیادی مواجهند. این نشان میدهد خود دولت در محاصره جامعه مدنی وبلکه سازمان اداری خودش هست. اینان بیشترشان تحصیلکرده و اهل ارتباط اند. سازمان اجتماعی در سازمان دولت، از طریق کارشناسانش نشت میکند و ارتباط با اینها کمک میکند تا در قالب کنش مرزی مطالبات اجتماعی را در دولت دنبال کنند.
دیدگاههای کارشناسی و زبان علمی آنها در مقابل زبان ایدئولوژیک میتواند تعدیلکننده باشد. من همچنان معتقدم در جنبش دانشجویی نیز حس استفاده از هر نوع ظرفیتهای این جامعه ولو سازمان دولت میتواند مؤثر باشد، البته با در نظر گرفتن این امر که یک مدیر دولتی هیچوقت نمیتواند مثل یک کنشگر مدنی آزادانه عمل کند. در نتیجه باید دیگریپذیری و مدارا و واقعگرایی در جنبش دانشجویی باشد تا بتواند در درازمدت خواستههای انسانی و عدالتخواهانه و آزادیخواهانه حق و متعالی خودش را دنبال کند.
دیدگاهتان را بنویسید