یادداشت مقصود فراستخواه
آبان 1403
بی مکانی علم در ایران، دردی مزمن بود و همچنان هست. در به دری انجمن جامعه شناسی ایران، آن کاغذ تورنسلی است که نشان می دهد چقدر ساختارهای رسمی در جامعه ما، دوستدار دانش ودانشمندان هستند یا نه ، و در بهترین حالت تعارف می کنند.نهادی که از خلاق ترین انجمن های علمی کشورمان در طی این سالها بوده است؛ هم در خانه خود محل دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، آشنایی غریب شده است و هم مرکز آموزش های تخصصی اش که طی سالهای اخیر، اینجانب شخصا و از نزدیک شاهد اشتیاق فراوان جوانان برای حضور در آن مکان به قصد یادگیری انواع دانشها ومهارتها مثل روش تحقیق و دیگر موضوعات باارزش بودم، با نامهربانانه ادعای یک دستگاه عمومی کشور( ونه یک موجر خصوصی!) تعطیل گشته است.
اتاق و سالن انجمن در دانشکده که سالهای سال مشحون و لبریز از تجربه های زیسته علمی استادان ودانشجویان، و سرشار از خاطرات عمیق با هم نشستن و علم آموزی و مباحث بسیار مفید علمی مان با همکاران ودانشجویان مان ودیگر مخاطبان علاقه مند از جامعه بود اکنون مدتی است خالی از آن رونق وشکوه علمی وترویجی و تعاملات اجتماعی اش، تداعی کنندۀ یک بی پناهی سرد شده است، ویاداور درد بیجایی وبیکسیِ غمبار که آه و حسرت برذهن وجان دوستداران دانش اجتماعی این سرزمین می نشاند.
علم یک نهاد اجتماعی است. نهادها ساختارهای بادوام اجتماعی هستند. هنجارهایی دارند. نظم های درونزای اجتماعی تولید می کنند. با نهادهاست که حیات جامعه قابل پیش بینی می شود. علم، نهادی خودآیین است. از ابتدا دانشگاه به عنوان «اجتماع خود تنظیم دانشمندان» تعریف شده است. مهم تر از سازمان دانشگاه، این «اجتماعات علمی» هستند که علم را بسط وتوسعه می دهند. اصلی ترین معیارهای علم مثل «شناسایی» و «اصالت» وبقیه ملاکهای اعتبارسنجی علم از جمله در علوم اجتماعی به توسط این اجتماعات علمی مثل انجمن ها و نشریات نهادمند می شوند.
غربت انجمن جامعه شناسی در خانه اش دانشکده علوم اجتماعی و بسته شدن مرکز آموزش های تخصصی انجمن به دست یک نهاد عمومی، نشانگر آشکاری است از بی مهری یا بی اعتنایی ِ سیستماتیک به علوم انسانی در جامعه ما. افزون بر این، نشان ناخوشایند نگران کننده ای است از سیطره یک «شبْه مدیریت گرایی نوین» نئولیبرالی (آن هم از نوع نسخۀ مقلدانه و جعلی اش) بر حیات آکادمیک وعلمی در ایران امروز. ایدئولوژی و نابازار در ایران بر دانش پژوهی و نشر واعتلای علم مسلط شده است.
در چنین وانفسایی، مسؤولان و ما همه اعضای انجمن جامعه شناسی، رسالت سنگین اجتماعی علم را بر روی شانه های خود داریم ولازم است پابه پای نقد در حوزه عمومی و پیگیری جدی از طریق مسؤولان امر در دانشگاه و جامعه ودستگاه های مسؤول خصوصا دولتی که به نام تکریم علم و عالمان و پژوهش های علمی به سر کار آمده است! اولا صدای خود را به گوش انواع «کنشگران مرزی گمنامی» برسانیم که در رده های مختلف کارشناسی ومدیریتی سازمانهای ذی ربط دولت می شود سراغ شان را گرفت ومطمئنا آنها به ارجمندی علم ونهادهای علمی بیشتر واقف هستند و آمادگی تسهیل و حمایتهایی در حد قدر مقدور خویش را دارند وثانیا از رهگذرتعاملات اجتماعی خودمان در کف جامعه، نظر نهادهای حامی علم وخیرین وسازمان های مردم نهاد وابتکارات مردمی را به حل این معضل ملی معطوف بکنیم.
دیدگاهتان را بنویسید