تأملات تنهایی

42 مورد

تأملات تنهایی، روایت‌پاره‌های نزدیک‌ترین لحظه‌های هستی من به خود من است.

دمی برای با خود گفتن و از خود پرسیدن؛ در تقلای کودکانۀ معنا بخشیدن به تجربه‌های غریب بودن.

گاهی که خواب از اصرار بی‌حاصل من برای آزمایش مکرر مردن، خنده‌اش می گیرد؛

و به اندیشیدن برای بقیه بیداری‌هایم دعوت می‌کند.

گاهی در حین کار و حتی رانندگی که یکباره خیره می‌شوم؛ شاید به تداعی‌های وحشی و خودرویی که از ذهن ِ بی‌تاب خسته می‌رویند.

گاهی در میان جمع که دلم جای دیگر است.

….یا وقتی که در باغ و راغ می‌روم و می‌دوم در جستجوی سایه‌ای.

چیزهایی مبهم در آن سوی دور تمنای آگاهی،

شبح‌گونه می‌آیند و می‌روند؛ سرکش، بی‌هیچ قاعده اما لبریز از طنین آشنا.

گاهی  گرفتار عبارت‌هایم می‌شوند در اینجا… آهسته تو را می‌خوانند برای رهایی.

در صفحۀ تازۀ وبلاگ کوچک خویش، تأملات تنهایی خودم را آهسته با مخاطبی به اشتراک می‌گذارم، شاید شما…..

وداع با یونُس ِ نبی

خاطره‌ها بخشی از هستی بشر است. می‌شود خاطراتی را تنها در حاشیه ذهن داشت نه در متن ذهن، اما نمی شود از آن بکل طفره رفت. اجتماع انسانی هرمقدار نیز تحول تاریخی و دورانی پیدا بکند وحتی بعد از گسست‌های اخیر و جدید معرفت شناختی وجامعه شناختی اش، بگمان سخت است که بتواند با خاطرات […]

متن کامل

اتاق مادر

شمعدانی‌های ایوان اتاقت مدتی است از پنجره سرَک می‌کشند و دور تا دور تخت را می‌نگرند در جستجوی تو. صبح اول وقت، گلدونهارا آب دادم. نعناع‌ها دوباره سبز و پرپشت و چشم نواز شدند. می‌پرسند سفر مادر  این بار چرا به دراز کشیده است، کجاست؟ صبح تا با اردوی روشنی تمیز خود سر می‌رسید نخستین استقبال […]

متن کامل

گورستان

عصر پنجشنبه، ششم تیرماه92: درست چند دقیقه مانده بود به حلقۀ دوستان معنوی که برای شان از «رنج‌های بشری» بحث بکنم… تلفنی آشنا و چند صدکیلومتر آنسوتر صدای یکی از بهترین دوستان دیرینم. صدای حزین آغشته به اشک واندوه فرزندی که خبر تصادم اتوبوس شهری و ضربۀ مغزی مادر فداکارش را می‌دهد. شگفت انگیز است. […]

متن کامل

دربارۀ تأسیس رفتار؛ و دو نوع آگاهی لازم برای آن

یک. لذتها ورنجهای ما رنج‌ها ولذت‌ها، درونی ترین تکه‌های هستی ما هستند. خیلی چیزها را می‌توانیم از خود جدا کنیم وبازهم به زندگی خویش ادامه بدهیم. اما تا هستیم، رنج‌ها ولذتها نیز با مایند. آنها از متن هستی ما مدام می‌رویند، سر بر می‌کشند و نقش ترکیب خود را بر پردۀ عادات وصورتهای حیات ما […]

متن کامل

زندگی چکه می‌کند…. مکان ارشیمدسی ما کجاست؟

«راستی چه می‌شود»؟… این حدیث متواتر مردمانی است که معمولا با آنها سر وکار داریم. بیشتر آشنایان، دوستان وهمکارانی که مدتی همدیگر را ندیده ایم تا دیداری پیش می‌آید، با نگرانی محسوس می‌پرسند حال وروز ما چه خواهد شد؟ داریم به کجا می‌رویم؟…شاید بشود در این دلواپسی عمومی، چیزی شبیه تواتر دید. هراس  ودلتنگی برخاسته از فقر […]

متن کامل

امکان‌های ناشناختۀ ما: «فهمیدن موقعیت دیگری»

امکان‌های ما برای تنظیم مناسبات خود با دیگران، بسیار است. کوشش برای «فهمیدن موقعیت دیگری» از جملۀ این امکان‌هاست. ولی چه بسا ما از این امکان نهفته در اقلیم ذهن خود غافل هستیم. «فهم موقعیت دیگران» را شاید رویکردی پدیدارشناسانه به امور انسانی واجتماعی نام بنهیم یا شاید نگاهی مردم شناختی. ما به طور انعکاسی،  شرطی شده ایم […]

متن کامل

دریای من کجایی؟

شب تا سحر جاده ای آشنا به سرعت پشت نگاه‌های نگرانم می‌دوید….یک شب بدتر از هزار شب.  اینک شهر مادری پیدا شد….یک راست سرازیر بیمارستان شدم مثل آب باریکه ای به دریا. دریای من کجایی؟ ممنون مادرم که بازهم برای مان ماندی. تو را می‌ستایم که  با درد‌ها نرد دوستی انداختی،سازگارشدی و روی صلح وهمزیستی نشان دادی. […]

متن کامل

جامعۀ ایران: عبور از نخبه‌گرایی و مواجه با نخبه آزاری

امروز در کلاس درس، یکی از دوستان بحث را به موضوع نخبگان جدید روشنفکری در ایران ورفتارهای قابل انتقاد آنها کشانید. این نه تنها برای درس وبحث مان مفید افتاد، خود بنده را هم بعداً تا پاسی از شب به تأمل واداشت. یادداشت زیر حاصل آن است واگر زیادی  آشفته است از خواب آلودگی است….. شکاف […]

متن کامل

دستانت را به خود بده، خود را صدا کن

جمعه و باز هم غروبی دلگیر…. «درخت با جنگل سخن می‌گوید، علف با صحرا…. »[1]، اما کسی با من سخن نمی‌گوید. اکنون، من با که سخن بگویم؟ روح این جهان بی روح کجاست؟ اشک، رازی است… چه می‌توان کرد آن گاه که نظام اجتماعی، آن مأمنی نیست تا تو خود را با او به اشتراک […]

متن کامل