صفحه نخست » تأملات تنهایی » صفحه 3
تأملات تنهایی
42 موردتأملات تنهایی، روایتپارههای نزدیکترین لحظههای هستی من به خود من است.
دمی برای با خود گفتن و از خود پرسیدن؛ در تقلای کودکانۀ معنا بخشیدن به تجربههای غریب بودن.
گاهی که خواب از اصرار بیحاصل من برای آزمایش مکرر مردن، خندهاش می گیرد؛
و به اندیشیدن برای بقیه بیداریهایم دعوت میکند.
گاهی در حین کار و حتی رانندگی که یکباره خیره میشوم؛ شاید به تداعیهای وحشی و خودرویی که از ذهن ِ بیتاب خسته میرویند.
گاهی در میان جمع که دلم جای دیگر است.
….یا وقتی که در باغ و راغ میروم و میدوم در جستجوی سایهای.
چیزهایی مبهم در آن سوی دور تمنای آگاهی،
شبحگونه میآیند و میروند؛ سرکش، بیهیچ قاعده اما لبریز از طنین آشنا.
گاهی گرفتار عبارتهایم میشوند در اینجا… آهسته تو را میخوانند برای رهایی.
در صفحۀ تازۀ وبلاگ کوچک خویش، تأملات تنهایی خودم را آهسته با مخاطبی به اشتراک میگذارم، شاید شما…..
ارزش کار، سهمی است که افراد وگروهها در بهبود بخشیدن به شرایط بشری وتقلیل مرارتهای انسانی دارند و با نیروهای بدنی، ذهنی، فکری و دانش وخلاقیت خود صمیمانه در جریان تولید شرکت میجویند. کار مولّد ومفید وپاکیزه، زنجیرۀ ارزش را در محیط زندگی ما به وجود میآورد:با گونه گونی خلاقی از تولید غذاها و ابزارها، تولید کالاها […]
متن کامل
یک. سویۀ فردی شادمانی شادمانی در دو سطح روی میدهد. سطح نخست، واکنشی است گذرا به وقایع رضایتبخش در بیرون. اما سطح دوم مسرّتی است که از عمق هستی ما میتراود و گاهی چنان فزونی مییابد که سرریز وجاری میشود. این شادی، تصمیم اگزیستانسیل ماست. پاسخ وجودی ماست به وضع این عالم و بودن ما […]
متن کامل
آیا شادی ما به دست خودماست؟ آری و نه. شادمانی ما به دست خودماست چون مهم ترین پایه ومایۀ شادی، معنایی است که به بودن مان در اینجا و حتی به رنجهایمان میدهیم. همه چیز را از ما بگیرند، نگاه مان را که نمی توانند. اما شادی ما اینقدر هم به دست ما نیست، چون سرشت […]
متن کامل
ارسطو بیان مشهوری دارد. مردم همۀ مطلوبهای خود را)سلامت را، ثروت را، وافتخار را (برای چیزی دیگر میخواهند. آن چیز دیگر، شادمانی است و تنها همین شادمانی است که آن را برای خود شادمانی میخواهند. شادی به خاطر خود شادی خواسته میشود( 1 ). ( Purinton,1998: 259-298 و Seligman,2011 ) شادمانگی هرچه هست باید از هستی خود […]
متن کامل
غم، همیشه به تعبیر حافظ، لشگری است. اما در پشت دیوار هستی معماگون ما نیز نیروهایی نهفته هست که میتوانند گسیل بشوند اما نه لزوما برای اینکه«بنیاد غم» را دراندازیم! بلکه چه بسا با غم، صلح وهمزیستی نیز کردیم. غم وشادی خویشاوند هم اند. چون در این عالم، بی رنگی اسیر رنگ شد، غم وشادی نیز […]
متن کامل
مدتی این مثنوی تأخیر شد. در محاصرۀ تنگ لشگری از لشگریان غم(این آشنا ترین حریف انسانها)قرار گرفته ام. دوره میکنم روزها وشبها را وهنوز را. باید ایستاد ونشان داد که مسألۀ بودن مهم تر از نبودن است. پاسخی دارد به غمها، این انسان. کندن، کاویدن وکوشیدن وشاید راهی گشودن. شجاعت بودن. تراشیدن وخراشیدن به رغم همه […]
متن کامل
مناسکگرایی مفرط، نشانه ای از رونق«عوام بازار» در جامعۀ افسون زدۀ ماست. چقدر راحت. فوت وفنی که این بار زمینهای آن دنیا را نیز تصاحب بکنند برای ویلاهای ابدی. همه چیز در کار است تا همۀ آنچه را که باید بکنیم، به مناسک صوری تقلیل بدهیم. سودای سر بالا داشتن که این همه آیین و […]
متن کامل
اندرین ره میتراش و میخراش، تا دم آخر دمی غافل مباش[i] مرداد ماه یک خاصیت دیگر هم دارد. معمولا بخشی از اوقات ما را یک دفعه خالی میکند. نه تنها درس و بحثی دایر نیست، و پایان نامه ای، دفاعی، تزی، سمیناری و نظایر این نوع درگیریهای حرفه ای در کار نیست، بلکه ارتباطهایت نیز یکباره دچار […]
متن کامل
بعد از ظهر تابستان است. رمضان با مرداد دست به یکی شده است. در ودیوار تفتیدۀ شهری آلوده. شهری متظاهر. شهری که در آن ارزشها پایین میآید و نرخها بالا میرود. بَزکها، غلیظ ولی پوشالی. شهری در لفظ، کلانشهر و در معنا، ناشهر. از سنت رانده واز تجدد مانده. شهری که نه شکارگاه سلطنتی قدیم است و […]
متن کامل