طرح لذت، قسمت پنجم: لذتهای رفلکسیو و لذتهای رفلکتیو
طرحهای مختلفی در ذهن ما برای زیستن هست. یکی از اینها، طرح لذت است. تا اینجای کار دیدیم که ما بخشی از زندگی خویش را میخواهیم با طرح لذت دنبال کنیم. همچنین دیدیم که ظرفیتهایی در طرح لذت هست والبته محدودیتهایی نیز.
اکنون وقت آن است از ملاحظاتی بحث کنیم که دربارۀ لذتهای بشر وجود دارد. تاچه حدی این ملاحظات را میتوان با خود طرح لذت به نحو رضایتبخشی رفع ورجوع کرد؟ فرض بنده این است که هرچند بخشی از مسائل لذت بردن را با خود طرح لذت میتوان حل کرد، اما برخی را نمیتوان. اگر این فرض درست باشد شاید بتوانیم نتیجه بگیریم که زندگی تنها با طرح لذت قابل توضیح نیست، درست مثل آن کودکی که در آغاز این بحث گفتیم. او نیز در تجربۀ زیست خود به این نتیجه میرسد که زندگی فقط با طرحواره مکیدن یا فقط با طرحواره پرتاپ یا طرح «همانند سازی» قابل پی جویی نیست.
دستۀ نخست: ملاحظاتی دربارۀ لذت که در خود طرح لذت تا حدودی قابل رفع است
از این دسته ملاحظات، میتوان به اختلاف عجیبی اشاره کرد که در لذتهای مردمان دیده میشود. کسانی از خوردن غذاهای سالم بی ضرر به قدر کفایت لذت میبرند اما کسان دیگر لذاتی را میخواهند که معمولا در خوردنیها ونوشیدنیهای مشکل ساز یافته میشود. تا نوشابه های رنگین گازدار نباشد آرام وقرار نمیگیرند، نمک فراوان در غذا نریزند نمیشود و مانند آن. لذت جویی پای آنان را تا اعتیاد به سوء مصرف مواد مخدر و الکل میکشاند. ولی کسانی دیگر در لذت تنفس عمیق و ورزش و فعالیتها وارتباطات خلاق هنری وفکری واجتماعی، کم وکاستی نمیبینند که حاجت به دود ودم باشد. برخی از اینکه بدی را به بدی تلافی کنند لذت میبرند ولی برخی دیگر در عفو و بلند نظری وگذشت، لذتی میبینند که اصلا در انتقام نیست.
به نظر میرسد این دسته ملاحظات درباب لذت را تاحدودی بتوان در چارچوب خود طرح لذت رفع ورجوع کرد. مثلا میتوان لذتهای خویش را به دو نوع تقسیم کنیم: یک. لذتهای رفلکسیو(reflexive)دو. لذتهای رفلکتیو( reflective).
لذتهای رفلکسیو، بسیار غیر ارادی وناخودآگاه اند وتا بدانجا پیش میروند که حتی ممکن است اصل لذت بردن ما را نیز برباد بدهند ویا آن را لوث بکنند. تا اندازه ای این را با خود طرح لذت میتوان فهمید که چرا لذت گرایی ما چنان عکس العملی باشد مثل عکس العمل زانو نسبت به برخورد چکش رفلکس، که دست ما را از خود لذت نیزکوتاه کند. برای اینکه لذتهای مان پایدار باشد، بهتر است فکورانه ومتأملانه لذت ببریم وتا حد امکان خودآگاهانه و رفلکتیو.
همینجا آشکار است که ما علاوه بر طرح لذت، به طرحهای دیگری برای توضیح زندگی مان نیاز داریم. برای اینکه لذتهای نوع دوم داشته باشیم، نیازمند آگاهی هستیم. با وجود این حتی در چارچوب طرح لذت نیز واقعا میشود بخشی از لذتهای رفلکتیو را تجربه کرد واز سطح لذت بردن به صورت رفلکسیو فراتر رفت.
مثالی میزنم. غذاخوردنهای بعضیها را در نظر بیاورید. ظاهرا از آن لذت میبرند ولی خیلی رفلکسیو. ناخودآگاه وبرحسب عادتوارهها سر غذا میروند، سبک مصرف شان را کمپانیها و ابزارهای رسانه ای و آگهیهای بازرگانی شکل میدهند. برنامه غذایی شان با رفلکسهای ناخودآگاه اجتماعی تنظیم و برگزار میشود، رفلکسیو میجوند یا اصلا نمیجوند. چنان گرم صحبت یا تماشای تلویزیون هستند که نمیدانند کی شروع کردند، چه خوردند وکی تمام شد.
اما برخی وقتی سر سفره اند، هرچند دستمالی از نان و پنیر، فقط غذا میخورند ونه کار دیگر. غذاخوردن بخشی از زندگی است. جویدنها ومزهها فکورانه است تا آنجا که نان با آنها زمزمه میکند که چقدر لذیذ است. لذتِ چشیدن را تجربه میکنند وآن را استعلا میدهند. با آب ونان تماس وجودی دارند. اینها را از آن خود میکنند و تجرد میبخشند. عطرها ومنظرهها را. نغمهها را. دید وبازدیدها، ارزش ابزاری ندارند. بلکه خودشان لذتبخشند، ارتباطات با دیگران، فی حد نفسه لذتبخش است، گپ وگفتها، خودِ زندگی است. برای عاشقان، عشق ترفندی سوداگرانه نیست. حسّی بیغرضانه است.
میلهای رفلکتیو، بدن ما را هوشیار میکند و پالایش میدهد. نیازها وتمناهای رفلکتیو، تن وذهن وجان ما را با طبیعت وبا دیگری پیوند میدهد. لذتهای رفکتیو، زیستن را به یک ماجرای غیر تکراری، اکتشافی و پیوسته تازه، و به تجربه ای ارزنده مبدّل میکند.
دیدگاهتان را بنویسید