حقیقت دین، آویختن از سرّ معنایی است در عالَم و آدم، به امید گشودن روزنی از این جهان و فائق آمدن برحسّ پوچی ونیست انگاری در آن.
اصل دین همین وقایع روحی و جنبشهای وجودی است که در موقعیتهایی روی می دهد و منشأ احوال و اوصاف می شود.
رسولانی از آن سرشار شدند و به جریان زمانۀ خویش گسیل شدند، نوید ایمان و بشارت دادند و شوق دلیری و دلارامی و شادجانی و دغدغه های عمیق با معنی برافروختند؛ هر یک در گنجایش ذهن وزبان خویش و زمینه وزمانه اش…
بشارت دادند به ارزش های غاییِ حیات همچون فضیلت و عدالت و آزادگی و رحمت و حریّت که در دلها تجدید بشود، احساس مسؤولیت نسبت به کاستن از رنج ها و حساسیت به بی پناهی فراموش شدگان اجتماع برانگیخته بشود و کار ارتقای شرایط بشری و ظهور قابلیت های نهفتۀ انسانی رونق بگیرد.
این چشمه ها جوشیدند وجاری شدند و آنگاه در تاریخیت مسیر خویش دچار سوانح ایام شدند، از جاری زلال خود فروماندند، به مناسکی آیینی تحویل یافتند واز نور آگاهی تهی گشتند، با منافع گروه ها و مناسبات قدرت در آمیختند
این چنین بود که راه حل های غایی، خود به مسأله های بدخیم و دشوار تبدیل شدند، به جهالت وعصبیت و حمیّت انجامیدند،
زندگی جامعه و عقلانیت او را مختل ساختند ودکان این وآن شدند. .
اسباب تسلط گروه های خاص بر حقوق و مصالح عمومی و زبان اجتماعی مردمان فراهم آوردند.
دریغ آن احوال عتیق که در ذهن وزبان آشفته ای مخدوش و محبوس شده است … ودریغ ما
* دوزخ است آن خانه کآن بی روزن است، اصل دین …..(مثنوی، دفتر نخست)
دیدگاهتان را بنویسید