متن ویراستۀ مقاله چاپ شده در مهرنامه، شماره 8، دیماه 1389
بیان مسأله
«آخرت و خدا؛ تنها برنامه بعثت انبیا» آخرین گفتار صورت بندی شدۀ مهندس مهدى بازرگان در سال 1371بود . پس از ایراد آن در انجمن اسلامی مهندسین ، با ملاحظاتی در خود انجمن مواجه شد. متن را به افرادی فرستادند تا نظر بدهند. سمیناری در نقد وبررسی آن برگزار شد . بعد از این سمینار ، بازرگان واژۀ «تنها» را از عنوان آن برداشت . اما دیگر فرصتی برای مناظرات و مباحثات بعدی نماند . متن «آخرت و خدا؛ هدف رسالت انبیا» با درگذشت بازرگان ، به وصیتنامۀ تئوریک او بدل شد.
این «ماوقع» از حیث نشانه شناسی تحول فکری و چرخش گفتمانی «روشنفکری دینی» حائز اهمیت است. تفسیرهای مختلفی از آن میشود. در اینجا نویسنده به موضوع از دیدگاه «الهیات سیاسی» مینگرد و تأمل کوتاه خود را ضمن مقایسۀ گذرایی میان سنتگرایی دینی و روشنفکری دینی، با خوانندۀ ناقد به اشتراک میگذارد. در ابتدا به مراد نویسنده از الهیات سیاسی اشاره بشود.
پرسشهای اصلی اندیشۀ سیاسی معطوف به قدرت سیاسی و دولت است ، در او سؤال میشود که این قدرت چیست؟ منشأ آن از کجاست؟ مشروعیت(و حقانیت) آن به چیست؟ برای مثال یک فکر سیاسی، حقانیت دولت را از طریق منسوب بودن حاکم به یک خاندان تقریر میکند(پادشاهی و مونارشی)، فکر سیاسی دیگر، مشروعیت دولت را به دینی بودن آن موکول میکند (تئوکراسی و ولایت فقیه ) و فکر متفاوتی دیگر، حقانیت دولت را به رأی مؤثر ومداوم ونهادینه شدۀ اکثریت مردم منوط میکند(دموکراسی).
حال که به تعریف اندیشه سیاسی اشاره کردیم، نوبت به تعریف «الهیات سیاسی» میرسد. «الهیات سیاسی» وقتی به میان میآید که پرسش از حقانیت دولت با مبادی الهیاتی صورت بندی بشود . به عبارت دیگر در «الهیات سیاسی»، دربارۀ ماهیت و منشأ قدرت ومشروعیت آن، پرسشهای الهیاتی به میان میآید یا پاسخهایی الهیاتی به این نوع پرسشها داده میشود. یک نمونه از الهیات سیاسی را در کارل اشمیت میبینیم.
وی یکتاپرستی را (خدایی که خدای همۀ ماست) مبنایی برای تصور «خیر عمومی» میداند. به نظر او این بهاندیشۀ سیاسی مدرن کمک کرده است. بدین ترتیب از نظر اشمیت، اندیشه سیاسی مدرن ، ادامۀ الهیات مسیحی است ؛ مثلا از تحول مفهوم «شارع الهی» ، مفهوم قانونگذار جدید بسط یافته است ومابقی قضایا. چنین بود که اشمیت به نظریه « نظم الهی» در زمین سوق یافت . این نظریه را، در اثر اوبا عنوان «کاتولیسیسم روم و صورت سیاسی» (1923)می توان پی جویی کرد . در آنجا معتقد است فردگرایی مفرط مدرن، این نظم الهی را تهدید میکند.
الهیات سیاسی بازرگان
بنابرتوصیفی که دربارۀ الهیات سیاسی ارائه شد، بازرگان (1287ـ1373) نیز یک جریان فکری الهیات سیاسی را در ایران معاصر نمایندگی کرده است. زیرا بحث خود در باب منشأ دولت وقدرت را با صورت بندی الهیاتی ارائه داده است. از این جهت، بازرگانِ دهۀ 70 همان بازرگانِ دهۀ 20 تا 50 پیش از انقلاب است. در تمام حیات فکری خود، او کوششی نظری به عمل میآورد تا مخاطبان خود را قانع بکند که امر الهی پایهای برای ارزش انسانیت و آزادی وحقوق و خودگردانی بشر است. در این طرح نظری، استبداد ملازم با شرک است.
اعتقاد به «قدرت مطلق برای یک فرد یا یک صنف» ، و قائل شدن به تسلط کس یا کسانی بر حق انتخاب دیگر انسانها ، در واقع شریک قرار دادن آن کس یا آن کسان با ذات الوهی است وشرک است . تمام هستی از خدا سرچشمه گرفته است واو انسان را آزاد آفریده است و قدرت خود را به کل مردمان تفویض کرده است . پس یکتاپرستی پایهای برای آزادی بشر است.
در جشن مبعث سال 1339 در انجمن اسلامی مهندسین و طی سخنرانی خود با عنوان «انسان و خدا» ، بازرگان توضیح میدهد که ایمان به امر الهی پشتوانهای برای حقوق بشر و ارزش نوع آدمی و مبنایی محکم برای فضیلت و عدالت است وخداپرستی به معنای آزادی بشر و رهایی او از پرستش هر چیز و هرکس دیگر است ( فراستخواه،1377: 73) .
بازرگان همواره استبداد را یک ارزش مغایر با توحید تلقی کرد؛ به نظر او در یک جامعة استبدادزده، خدا نیز به حقیقت پرستیده نمیشود (مدافعات، 1356، صص 305ـ304). همین فکر است که در دهۀ 60 بعد از انقلاب نیز مورد تأکید بازرگان واقع شد(پادشاهی خدا، 1367)؛ قدرت در اصل متعلق به خداست و آن، نه به اشخاص واصناف خاص بلکه به تمام مردم تفویض شده است.
در نتیجه از دیدگاه بازرگان، خداوند متعال آدمی را راهنمایی کرده است ولی به انسان این اختیار را از پیش داده است که بین حق و باطل انتخاب کند وحتی از راهنماییهای الهی تخطی بورزد. سلب این«حق گناه کردن» از انسان با تحمیل یک حکومت خودکامه وتمامی خواه ، درست همان نفی طرح الهی و توحید است. بدین ترتیب تفاوت الهیات سیاسی بازرگان با «الهیات سیاسی رسمی» مشخص میشود . بر اساس الهیات سیاسی رسمی ، قدرت خدا مستقیما به اشخاصی که متولی بیان احکام او هستند داده شده است و وظیفۀ مؤمنین آن است که این متولی حائز شرایط را تشخیص بدهند و ولایت او را بپذیرند( آیت الله جوادی آملی، مجله حکومت اسلامی، 1/55-77).
روشنفکران دینی و تلههای معرفتی؛ مورد ادغام گرایی
اکنون پرسش این است که در دهۀ 70 چه تحول مهمی در الهیات سیاسی بازرگان و روشنفکری دینی اتفاق افتاده است؟ به گمان نویسنده این تحول، عبارت از گذار از «الهیات ضد استبدادی و آزادیخواه ادغام شده» به «الهیات ضد استبدادی و آزادیخواه تمایز یافته» بود .
یک مشکل عمدۀ روشنفکری دینی تا دهۀ 70 «دین گرایی وعرف گرایی توأمانِ ادغام شده»بود. هنوز هم وسوسۀ این ادغام گرایی، بخشهایی از روشنفکری دینی را رها نکرده است. به گمان نویسنده وقتی امر دینی وامر عرفی در هم ادغام مییابند، منشأ خلط مبحثها و خبط و خطاها میشوند. امر دینی وامر عرفی میتوانند همگرایی وهم افزایی داشته باشند اما ادغام ودرهم آمیختگی آنها غلط انداز میشود.
روشنفکری دینی، هم از امر الهی سخن میگفت وهم از امر عرفی. از یک سو ایمان واتکال به امر الهی داشت و میخواست از طریق یک سنت دینی و رِوایی و تاریخی، به راهنماییهای الهی توجه بکند و آن را حتی در حیات سیاسی خود به کار بگیرد (مثلا بازرگان از دیدگاه توحیدی خود نتیجه میگرفت که نباید زیر بار ذلت استبداد رفت). اما از سوی دیگر، روشنفکری دینی، کم وبیش خواستار اموری عرفی مانند عقلانیت و آزادی و حقوق بشر نیز بود و نکته در اینجاست که این امور عرفی، اساسا ساحات متمایزی بودند و منطق متفاوتی از امر دینی داشتند. در روشنفکری دینی ، این تمایز ، چندان بوضوح برگزار نشد.
البته انصاف این است که تفکیک مطلق امر دینی وامر عرفی چندان آسان نیست. چه بسا آن دو در هم نفوذ میکنند. آن تفکیک انتزاعی و ذهنی که در مقام تحلیل انجام میدهیم ، در جهان انضمامی چندان وجود ندارد. اما در هر حال، ما منطقا نیازمند تفکیک وتمایز امور هستیم تا ذهن وزبان خویش را تا حد امکان از ورطۀ آشفتگی دور بداریم. آشفتگیهای ذهن وزبان به آشفتگی زندگی و جهان اجتماعی ما میانجامد.
در گفتارهای روشنفکری دینی، عقل موهبتی الهی است ، پس عقلانیت با خداپرستی مغایرت ندارد و مندرج در مشیت حق تعالی است، زبان حال آنان این است که ما به پشتگرمی ایمان خویش ، در پای شرف و آزادی و عدالت خواهی میایستیم و با الهام گرفتن از روح وگوهر تعالیم دینی خود ، حقوق انسانی تام وتمام هر آن«دیگری» را لازم الرعایه میدانیم .تا اینجا سخن از همگرایی امر دینی وامر عرفی است وایرادی در آن به نظر نویسنده نمیرسد. اما نباید این همگرایی، ما را به ورطۀ ادغام ودر هم آمیختگی بیفکند. چیزی که به گمان در روشنفکری دینی اتفاق افتاده است.
منطق تفکیک به ما میگوید کسان دیگری در ایران ودر دنیا قائل به عقلانیت و اخلاق وحقوق وعدالت هستند اما نه برپایۀ الهیاتی یا دینی. پس عقلانیت و اخلاق و حقوق و عدالت ، همه اموری فرا دینی هستند. استقلال این امور عرفی، بایستۀ تمایز منطقی آنها از امر الهی و دینی است . چه بسیارند کسانی که عقلانیت و آزادی و عدالت واخلاق وفضیلت وحتی معنویت را بدون ارجاع به یک دین خاص و بدون ارجاع به یک امر الهی توضیح میدهند .
بدین معنا هم فلسفه ، هم علم ، هم اخلاق و معنویت ، و هم دانش سیاسی و آیین حکومت داری( که در اینجا به همۀ اینها «امر عرفی» اطلاق میکنیم)دارای منطق مستقلی هستند ، دستور زبان خاص خود را دارند که عام تر و جهانشمول تر است و فرامذهبی است. به عبارت دیگر، انسانها وگروهها صرف نظر از عقاید دینی متفاوت خود وصرف نظر از اینکه کدامشان دین گرا هستند وکدام نیستند ، میتوانند با هم به با زبان مشترک فلسفی و علمی و اخلاقی و سیاسی گفتگو بکنند و زندگی مشترک رضایتبخش ومنصفانه و آزادمنشانۀ اجتماعی داشته باشند.
در الهیات ادغام شدۀ روشنفکری، علاقهای بود که ردپاهای توصیفات علمی«باد وباران» یا «تکامل انواع»،در آیات قرآن جستجو بشود و قانون ترمودینامیک در پرستش جریان پیدا بکند. در این فکر ادغام شده ، پیامبران راهی را طی کردهاند که بشر نیز با علم مدرن در نهایت به همان میرسد (راه طی شده). جماعت روشنفکری دینی خوشحال میشدند که اگر نظریات علوم اجتماعی مربوط به مناسبات تولید را با داستانهایهابیل وقابیل بگویند یا بشنوند. مفتخربودند که در قضیۀ «دانش وارزش»، ریشۀ ارزشها درنهایت به امر الهی ارجاع میشودو لذتبخش بود که حقوق بشر با متون دینی به شرح و تقریر دربیاید. وضع فکری ما این بود و بازرگان متقدم در دهۀ 40 از بعثت وایدئولوژی چنان سخن میگفت که حداقل استنباط شایع از آن ، موهمِ «خلط دین ودولت» بود وهمان هم شد.
در حقیقت ادغام مشوّش ذهنی ، ما را به ورطۀ «ادغام عینی» در افکند. در «ادغام ذهنی» ، ارزشها ومعانی عرفی ودینی با هم در آمیخته میشدند و این تدریجا ما را به «ادغام عینی» سوق میداد که نتیجه اش در یک جامعه مذهبی چیزی جز تفوق امر دینی بر امر عرفی نبود. جامعه شناسان ، مدرنیته رابه صورت فرایند تفکیک وتمایز ارزشها ونهادها (differentiation )توضیح دادهاند. در ایران معاصر این فرایند دچار ابهام شد. در دورۀ پهلوی شکل ناقص ومعیوب واز همه بدتر اقتدارگرایانهای از تفکیک اجتماعی وتمایز امر عرفی از امر دینی آغاز شده بود، بخش اصلی و مهم مراجع بزرگ سنتی مانند آیت الله بروجردی و آیت الله خویی و دیگران نیز به نحوی با اصل این تمایز ، مماشات میکردند، آنان از خلط امور دینی با قلمرو دولت تحاشی داشتند و اختیارات ومسؤولیتهای درون دینی خود را در قلمرو خاص مذهبی دنبال میکردند .
گفتارهای روشنفکری دینی که الحق معطوف به نقد اقتدارگرایی بودند، اما در مجموع وعملا به وسوسۀ درهم تنیدگی امر عرفی وامر دینی دامن میزدند . بدین ترتیب ودرست برخلاف فرایند تفکیک در مدرنیته، فرایند معکوسی از ادغام ارزشها و خلط معانی دینی با مفاهیم عرفی در ایران به راه افتاد . این فرایند معکوس ، سرانجام ما را به « ادغام گرایی نهادینه شده» در این سه دهۀ اخیر سوق داد. مراد از « ادغام نهادینه شده»، خلط دین ودولت بود و این آخر خط مسیری بود که در آن، معانی و ارزشهای دینی و عرفی با هم آمیخته میشدند واز هم تفکیک نمییافتند.
«ادغام در عالم ذهن» که روشنفکران دینی ید طولایی در دامن زدن به آن داشتند وخطابههای غرّایی ایراد میکردند و با آرایههای کلامی وبلاغی ، منطق دینی را با منطق فلسفی و علمی وسیاسی پیوند میزدند، برای ذهنهای گروههای جدید دینگرا( که نویسنده نیز جزو کمترین آنها بود) ، به ظاهر وحدت بخش مینمود ، انسجام دهنده و ارضاکننده و وجد آور بود اما وقتی با تأویل اجتماعی وپیامدهای نهادینه شدۀ آن ادغام مواجه شدند تازه فهمیدند که چه خلطهایی صورت گرفته است.
روشنفکری دینی ؛ ادغام گرایی وعوام زدگی
این تجربۀ سنگین اجتماعی بود که بازرگان را در دهۀ 70 واداشت تا به نوعی الهیات سیاسی ضد استبدادی و آزادیخواه «تمایز یافته» تصریح وتأکید بکند. چرخش مهم وصادقانۀ این مؤمن انسانگرا و وطن دوست، چرخش از ادغام به تمایز بود. این تمایزیافتگی وافتراق وفرق گذاری، نشان از پیشرفت و توسعۀ حیات فکری و گفتمان روشنفکری دینی میداد.
بازرگان متأخر ، همچنان در حریت وعدالت خواهی خود پشتگرم به ایمان است و گروه سیاسی ، جماعت فکری و طیف اجتماعی درخور اعتنایی با همین مشرب وبینش ومنش را نمایندگی میکند اما برای سیاست و دولت و نحوۀ ادارۀ جامعه ، منطق عام و صورت بندی عرفی فرامذهبی مستقل وجداگانهای با وضوح بیشترقائل میشود که در او مؤمن وملحد هر دو حقوق مساوی دارند و با هم گفتگو وهمزبانی وهمزیستی میکنند. فرق الهیات سیاسی بازرگان متأخر ومتقدم، در حقیقت تفاوت «الهیات سیاسی تفکیک یافته» با «الهیات سیاسی ادغام شده» بود.
انصافا بذرهای این درک عرفی از زندگی اجتماعی و سیاسی در ذهن وجان بازرگان از مدتها پیش وجود داشت ، به طوری که بهارسال 59 در پاسخ به ناراضیان از سیاستهای لیبرالی خود گفت«معتقد بودم و ضروری و حق میدانم که اختیار مملکت و حق دخالت در امور و نظارت از طریق مجلس، اختصاصی به دستة خاصی از ملت ـ ولو اکثریت و افراد خیلی صالح ـ نداشته باشد بلکه همة گروهها و قشرهای ملت برحسب عده و جمعیتشان بر طبق اصل 3 قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی، در تعیین سرنوشت سیاسی مملکت مشارکت نمایند …یک مسلمان آزاده نباید بخواهد که فقط خودش و کسانی را که همه چیز را عیناً مانند او میفهمند و میخواهند برخوردار از حقوق قانونی و خدمتگزاری و مواهب مملکتی باشد، در غیر این صورت دیکتاتوری و استبداد است…» (کیهان، 21/2/59).
اما اکنون در دهۀ 70 ، او به صورت بندی مفهومی تر و نسبتا تئوریکی از «حس دینداری ِ نجیبانه و اخلاقی» خود وهمآلانش رسیده بود. بازرگان در دهۀ 20 ودر «بازی جوانان با سیاست» (1328) به دانشجویان توصیه میکرد که اهمیت را به مبانی فکری و معنوی خود بدهند(فراستخواه،1378ب). او نیم قرن پس از از این توصیه، آثار ضعفها و ابهامات و آشفتگی در اندیشهها واعتقادات گروههای دین اندیش ، وبازتاب درهم رفتگیها وخلطهای فکری ومعرفتی آنان را در عمق مصائب عینی و تنگناهای اجتماعی ایران مشاهده میکند و میکوشد صمیمانه ودر حد توان خویش به وارسی مجدد این افکار ونگرشها وباورها بپردازد.
ادغامگرایی روشنفکری دینی، به هزینۀ اجتماعی وسیاسی بالایی تمام شد. آنها به دلیل سنخیّت مذهبی گفتارهایشان با زمینهها وفرهنگ وجامعۀ ایران معاصر، مخاطبان عمومی بیشتری حداقل از برخی قشرها و طبقات و گروههای اجتماعی بویژه جوانان پیدا میکردند . حلقهها و سخنرانیها واجتماعات و انتشارات وآموزشهای اجتماعی آنها رونق مییافت . بنابراین گفتارهای آنان ؛ خوب یا بد میتوانست در روند تحولات معاصر ، عامل تعیین کنندهای باشد.
آنان به نقد در حوزۀ عمومی یاریهای بسیاری کردند، در تغییرات فرهنگی و اجتماعی سهم مؤثری داشتند، بویژه در تحول فکر دینی و در ذوب شدن یخهای انجماد کوششهای زیادی به عمل آوردند اما از بابت آشفتگیهای معرفتی جامعۀ معاصر ایرانی ،مسؤولیت اجتماعی وتاریخی دارند. آثار بیرونی این تشویش معرفتی، البته دامنگیر خود آنها وابتدایی ترین حقوق انسانی شان نیز شد، اما این نمیتواند رافع مسؤولیت آنان به عنوان عاملان اجتماعی و تولید کنندگان معنا باشد. آنها به نوبۀ خود در نقد اقتدارگرایی و تمامی خواهی سهیم شدهاند اما مهم تر از همه آن است که به گفتارهای خود عمق و وضوح ببخشند. روشنفکری دینی به منتقدی از خود نیاز داشت که مانند آیت الله مطهری نسبت به روحانیان، درباب عوام زدگی نخبگان سخن بگوید و مهندس مهدی بازرگان نشان داد در ترجیح دادن التفاتهای ژرف نظری خود بر ملاحظات پوپولیستی سیاسی وایدئولوژیک ، مصمم تر است(فراستخواه، 1378 الف).
سر راستیهای سنتگرایی
سنت گرایان بزرگ و اصیل ایرانی هرچند حداقل بهاندازۀ روشنفکران دینی ، کنشگران پیشرو تحولات اجتماعی وفرهنگی جامعۀ معاصر و مؤثر در تغییر و توسعۀ آن نبودند، اما دست کم برخی از گفتارهای سنتی شان از اصالت و وضوح وسازوارگی بیشتری نسبت به گفتارهای روشنفکری دینی برخوردار بوده است. اینجا برای مقایسه ، به دکتر مهدی حائری یزدی اشاره میکنیم. حائری همچنان به تمامیت سنت اسلامی به عنوان مرجع بیبدیل معرفتی و عملی برای دنیای امروز اعتقاد داشت. وی در سال 1979 از تورنتو در فلسفه تحلیلی درجه PhD گرفت و از دهة نیمه دهة 40 شمسی به بعد در دانشگاههایهاروارد، مکگیل، میشیگان، تورنتو، ، جرج تاون و ییل به تدریس پرداخت.
در سطح نظری، وی به یک نظام معرفت سنتی بر مبنای سنتهای حکمت متعالیة اسلامی و آراء صدرالمتألهین با عنوان «هرم هستی» قائل بود(حائری 1360 ، هرم هستی : 72-41 و 1360 ، متافیزیک: 73-48). در این نظام معرفتی سنتی، خداوند حقیقت هستی و واقعیت پایدار و متعالی آن است و همة ممکنات در اصل وجود خود وابسته به او و جزو تجلیات او هستند. اما درست برمبنای این سنتگرایی منسجم بود که حائری «الهیات سیاسی رادیکالی» در نقد دیدگاه رسمی سیاسی در ایران به دست داد.
جالب است ؛ زیرا درست در همان سالی که وصیتنامۀ تئوریک بازرگان در ایران منتشر شد ، کتاب مهم حائری نیز با عنوان «حکمت و حکومت» در انگلستان انتشار یافت. در این کتاب که همچنان با وفاداری به سنتهای فکری اسلامی نوشته شده است، حائری استدلال میکند که «حکومت» نه در ذات اسلام است و نه در گوهر نبوّت است و نه در بنیاد امامت است. حکوت امری عرفی است وهمانطور که در عنوان کتاب حائری نیز به آن اشارۀ ظریفی شده است، باید براساس عقلانیت و حکمت و منطق تأسیس شود نه با احساسات و هیجانات (حائری 1995 ،حکمت وحکومت:218 و …) . سنتگرای مسلمان ، امور عرفی راجع به تاریخ و سیره اسلامی را از امور ذاتی اسلام و قرآن تفکیک میکند.
این تفکیک 70 سال پیش! توسط کسانی مانند علی عبدالرازق مصری انجام گرفته بود واین، فاصله معرفتی ایران را از مصر نشان میداد . نویسنده این بحث بدیع عبدالرازق را قبل از اینکه کتاب او در ایران ترجمه بشود در « سرآغاز نواندیشی معاصر» شرح داد(فراستخواه، 1373: 205-214).
به نظر حائری، دین ذاتاً متفاوت با حکومت است (حائری 1995 ،حکمت وحکومت:171-176). حائری پس از تفکیک اصل نبوت از امر حکمرانی پیامبر (که حسب اقتضای خاصی به وجود آمده بود)، به نقد نظریۀ حکومت اسلامی در دنیای امروز میپردازد و برای این منظور به یک مفهوم سنتی آشنا یعنی «عصمت» استدلال میکند. در نظام معرفت سنتی، «عصمت» تضمین کنندة درونی نیرومندی بود که مانع هر گونه اعمال نظر مستبدانه در قوانین زندگی اجتماعی مردم و مانع خودکامگی و سلطه بر مردم میشد . پس وضع اقتدار حکمرانی برای غیرمعصوم مبنایی در سنت ندارد(حائری 1995 ،حکمت وحکومت:150-170).
حائری با همین مبانی سرراست سنتی نتیجه میگیرد که حکومت ، بنابه سرشت خویش امری عرفی است و در زندگی اجتماعی مردم، تنها از طریق وکالت میتواند مشروعیت داشته باشد. به این صورت که مردم کسانی را آگاهانه و آزادانه به عنوان وکلای خود برای سامان دادن زندگی اجتماعی خویش، انتخاب کنند و برگمارند(همان، 177-178). بدیهی است که وکالت نیز امر عرفی وفرامذهبی است . حائری با استمداد از پایههای معرفت سنتی خود ، به طور همزمان، هم برخی مدلهای دموکراسی غربی را نقد میکند و هم ، به نقادی ریشهای نظریۀ نراقی دست میزند و از او انتقاد میکند که در عوائد الایام (صفحات 185ـ190 )فقیه را خداوندگار روی زمین دانسته است(حائری 1995 ،حکمت وحکومت: 178ـ179).
نتیجهگیری از بحث
بدین ترتیب سنتگرای مسلمان ما بدون اینکه مسیر «آزمون وخطای» طولانی روشنفکر مسلمان ما را طی بکند ، به نقد الهیات سیاسی اقتدارگرا دست میزند. با این حساب، مبانی سنت گرایی اصیل ایرانی ، هرچند برای توضیح شرایط بشری در وضعیت کنونی مدرن وپسامدرن با محدودیتها وپرسشهای زیادی دست به گریبان است(فراستخواه، 1388 : 28-37 )، اما ظرفیتهای درخور اعتنایی برای نقد اقتدارگرایی دینی از خود نشان میدهد، بدون اینکه این نقادی، به سعی وخطاها و آزمونهای پرهزینۀ اجتماعی در این سرزمین منوط بشود .
این را حتی در سنتگرای دیگر یعنی دکتر سید حسین نصر نیز میبینیم که البته او مواجهۀ نظری جدی حائری را با اقتدارگرایی ندارد. سید حسین نصر در 1337 در رشتة تاریخ علم و فلسفه با تخصص در علوم اسلامی درجة دکترا دریافت کرد و در دانشگاههای پرینستون ، تمپل و جرج واشنگتن استاد مطالعات اسلامی شد. او نیز وفاداری به سنت را از ظاهرگرایی دینی جداکرد. به نظر نصر در ظاهرگرایی دینی، گوهر معنویت و قدسی دینی، صرفاً در سطوح ظاهری شریعت محدود و منحصر میشود و آنان از معانی باطنی باز میمانند. بنابراین سنتگرایی اصیل همان راست دینی است و نه ظاهرگرایی دینی (نصر، 1379، نیاز به علم مقدس: 15 و 105ـ106).
به نظر نصر ، اسلامگرایان بنیادگرا با اینکه رو در روی غرب و به دنبال برپا ساختن دوبارۀ جامعهای مبتنی بر ظواهری ازفقه وشریعت هستند اما ستیز این گروه با غرب کمتر نقادانه است. بنیادگرایان با وجود غربستیزی عملاً در بسیاری از خطاهای تکنیکی جاری در جهان کنونی غوطه ور شدهاند. نصر ندای مسلمانان سنتی را ندای سومی میداند که هم با اسلامگرایی بنیادگرا و هم با تجددخواهی دینی غربگرا متفاوت است. در اسلام سنتی، به بعد باطنی اسلام اهمیت داده میشود؛ ندایی که متأسفانه در غرب کمتر شنیده شده است (همان:20 و 229ـ232).
منابع
بازرگان، مهدی :
انسان وخدا،انجمن اسلامی مهندسین، چاپ اول، 1339.
بعثت وایدئولوژی، تفصیل سخنرانی جشن مبعث در سال 1343 ، در زندان قصر.(مجموعه آثار ،2/235-383).
آخرت و دنیا هدف بعثت انبیاء. کیان، ش 28، آذر و بهمن ماه 1374. ونیز تهران: مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1377.
وسایر آثار…
حائری یزدی، مهدی:
هرم هستی. مرکز ایرانی مطالعة فرهنگها، 1360.
متافیزیک، مجموعة مقالات فلسفی ـ منطقی. نهضت زنان مسلمان، 1360
حکمت و حکومت. انگلستان: انتشارات شادی، 1995.
فراستخواه،مقصود:
(1373)سرآغاز نواندیشی معاصر. تهران: شرکت سهامی انتشار.
(1377)دین وجامعه. تهران: شرکت سهامی انتشار.
(1378الف)بازرگان و عوام زدگی روشنفکران. روزنامه عصر آزادگان، سی ام دیماه 1378.
(1378ب)در اعماق؛ به مناسبت پنجمین سالگرد در گذشت بازرگان. روزنامه عصر آزادگان، دوم وسوم بهمن 1378.
(1388)وجه ممیزه سنت گرایی اسلامی چیست؟ نقدی بر سنت گرایی، مورد نصر. نقد وبررسی کتاب تهران. ش 28،زمستان 1388،28-37 .
نصر، حسین (1379):
نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ اول، قم، 1379. اصل این کتاب در سال 1993(1372) با عنوان نیاز به علمی مقدس توسط انتشارات دانشگاه نیویورک چاپ شده است:The need for a Sacred Science . Albany: State University of New York Press.1993)
دیدگاهتان را بنویسید