مشکلات جامعه‌شناسی دین در ایران

Published at 13 سال ago

پرسش وپاسخ منتشر شده در  مجله چشم انداز ایران

شماره 70،  آبان و آذر 1390، صص 16-18

 

1- آیا علوم انسانی جهانشمول و یا عام نیستند؟

بنده در این خصوص به نظری‌ه‌ای معتدل  در باب  اعتبار علوم قائل هستم. در «جامعه شناسی علم کلاسیک» که به آن «جامعه شناسی علم قدیم» نیز گفته می‌شود فرض بر این بود که «علم» خیلی جهانشمول وعام است. نمونه اش را در رابرت مرتون می‌بینیم که یکی از ویژگیهای علم را عام گرایی وجهان گرایی می‌دانست. اما بعدها دربارۀ این فرض ، تأملات بیشتری صورت گرفت. متفکران بعدی مانند مانهایم، فی، توماس کوهن، مولکی، میتروف، فایرابند، آگاسی و…. ،  دیدگاه کلاسیک در باب علم را خیلی آرمانی دانستند. مبالغه درجهانشمول بودن علم را چندان قابل دفاع ندیدند.

درست است که علم مدرن؛ انصافا یک نظام دانایی تا حد زیاد سیستماتیک ،دقیق وروشمندی است، اما این کار بویژه در علوم انسانی واجتماعی، در خلأ صورت نمی گیرد وبه هرحال این علوم تحت تأثیر  فلسفه‌ها ، زمینه‌های اجتماعی ، پارادایم‌ها و گفتمانها قرار دارند. بله اگر  به چیزی می‌گوییم نظری‌ه‌ای علمی است، این نظریه چون علی القاعده  باید از طریق آزمون پذیری یا ابطال پذیری محک بخورد ،پس تا حد زیادی  انتظار می‌رود جهانشمول وعام باشد اما حداقل برخلاف علوم طبیعی، علوم انسانی چندان هم بی ارتباط با فرهنگها وزمینه‌های خاص نیستند و احتمال زیادی وجود دارد در آنها تفسیرها وتعبیرهایی نفوذ ودخالت بکند که تحت تأثیر این یا آن فلسفه و یا  فرهنگ  و یا  بافتارهای اجتماعی  وگفتمانها هستند.

با همۀ این اوصاف؛ به نظر بنده  علم  نوعی معرفت معتبر تا حد زیاد عامّ است، نه شخصی است  و نه بومی. بنده در حد یک دانش آموز این نظر را ترجیح می‌دهم که بومی کردن علم نه ممکن است ونه مطلوب. اگر کسانی می‌خواهند علم را بومی سازی بکنند در حقیقت ، علم را «نا علم» می‌کنند. بله می‌توان از بومی شدن دانش در یک کشور ویا منطقه سحن گفت  ونه بومی سازی علم. وقتی شما نظریۀ علمی حتی در علوم انسانی ارائه می‌دهید باید به صورت روشمند و سیستماتیکی صورت بندی بشود، روش تحقیق شما باید معتبر باشد، دعاوی شما باید آزموده بشود و این کار،  در مقیاس  عام جهانی نیز توسط دیگران قابل بررسی باشد و به اصطلاح  حالت «میان ذهنی» داشته باشد. علوم انسانی واجتماعی از آن جهت که طبق تعریف وادعا علم هستند ، باید  نسبت به شواهد خلاف در هرجا حساس باشند . یعنی وقتی شما نظری‌ه‌ای در علوم انسانی می‌پردازید و شواهدی در هرکجای جهان برخلاف آن دیده می‌شود، نظریۀ شما به بوتۀ نقد در می‌آید.

پس نظریات علمی ِ اجتماعی با فلسفه‌ها ونظریات غیر علمی دربارۀ جهان اجتماعی کاملا فرق دارند. اگر می‌گوییم این یا آن نظریۀ اجتماعی علمی است باید خیلی سیستماتیک ارائه بشود و به صورت «میان ذهنی» قابل بررسی مجدد ومکرر باشد ونسبت به شواهد خلاف حساس وپاسخگو باشد. در عین حال ، این علوم اجتماعی  کم وبیش تحت تأثیر فلسفه‌ها وزمینه‌های اجتماعی  ومقتضیات فرهنگی هستند. به نظر توماس کوهن؛ علوم در این یا آن  پارادایم شکل می‌گیرند وبه نظر میشل فوکو تحت تأثیر این یا آن گفتمان هستند  ونباید به صورت مبالغه آمیزی،  جهانشمول به حساب بیایند.

امروزه متفکران جدی به کثرت منابع معرفتی قائل هستند. خوشبختانه ، علم پرستی وعلم آیینی  از مد افتاده است. هرچند هنوز هم می‌توان گفت علم یکی از پاکیزه ترین ومنضبط ترین ومعتبرترین معرفتهاست اما او هم به این نتیجه رسیده است که  تواضع در پیش بگیرد وادعاهای مطلق  وناب جهانشمول در کار نیست. جهان اجتماعی ، بسیار پیچیده است و نمی توان یک نظریۀ علمی را به صورت نسخۀ جهانشمول برای همه وهمیشه تصور کرد. بله اگر هرکجای دنیا نظری‌ه‌ای علمی در حوزۀ انسانی و اجتماعی ارائه می‌شود در همه نقاط سیاره می‌توان از آن استفاده کرد ودر پرتو آن به فهم وتبیین امور نزدیک شد اما این کار باید توأم با نقد ومداقّه و باریک بینی باشد نه به صورت تبعیت مقلدانه از یک نسخۀ جهانروای ایدئولوژیک هرچند تحت عنوان علم!

 

2ـ در مورد جامعه‌شناسی دین توضیح دهید؟

جامعه شناسی دین طبق تعریف باید بتواند دین را به مثابۀ واقعیت اجتماعی  مورد بررسی علمی(به مفهومی که در پاسخ به سؤال اول شما عرض کردم) قرار بدهد وبه عبارت دیگر از بیرون به آن بنگرد وبه کار وبار نهادهای دینی ورفتارها ومناسبات وتعاملات دینی مردمان بپردازد. اینکه آنها چگونه دینداری می‌کنند ونگرشها و باورها،  عواطف ، مناسک ، تجربه‌ها ، روابط ، اعمال واخلاق دینی آنها واقعا چگونه است وچه پیامدهایی دارد.

البته بنابرآنچه در باب علم عرض کردم ، جامعه شناسی دین به مثابۀ یک علم، شاید به صورت ناب  چندان قابل دستیابی نیست چون اگر یک جامعه شناس هیچ همدلی با اعمال ومناسک ومناسبات دینی نداشته باشد شاید نتواند عمیقا متوجه حالات وتجربه‌های دینداران بشود وآنها را شناسایی وبررسی بکند واگر هم در او کم وبیش همدلی باشد در معرض انواع سوگیری‌ها قرار خواهد گرفت، پس «جامعه شناسی دین خالص» چندان امکانپذیر نیست.

ولی به طور نسبی ، می‌توان تصور کرد که محققان جامعه شناسی در بارۀ نهادها واعمال دینی به پژوهش‌های روشمند و معتبر و نسبتاً دقیق کمی وکیفی یا به روشهای آمیختۀ کمی-کیفی دست بزنند و نتایج ویافته‌های آنان  قابل بررسی مجدد برای دیگران  و نقد پذیر وقابل استفادۀ میان ذهنی باشد. پس در این خصوص نیز بنده به آن نوع «جامعه شناسی دین» قائل هستم که با وسواس ، بررسی وادعا می‌کند و خیلی متواضع و تکثرگراست ، نه «جامعه شناسی دین»ِ پرمدعا ومغرور وهمه چیز دان .

بویژه معتقدم که بیشتر مباحث دینی با روشهای کیفی  یا آمیخته قابل پژوهش هستند نه روشهای کمّی و اثبات گرایانه.  غلبۀ سنتهای اثباتگرایی (پوزیتیویستی)بر فضاهای آکادمیک سبب شده است که خیلی از ماها در کاربرد  روشهای تحقیق کیفی چندان خبره وکارامد نیستیم وبیشتر بلد هستیم چندتا رگرسیون بگیریم وتحلیل واریانس بکنیم.

 

3 ـ آیا جامعه‌شناسی دین با فلسفه دین تفاوت دارد، اگر چنین است به این تفاوت‌ها اشاره کنید؟

اشتراک آن دو در این است که هردو از بیرون به دین می‌نگرند و درحد استطاعت بشری می‌کوشند تا اعتقادات، مانع فاصله گرفتن از دین وبررسی منضبط وروشمند نشود . فرق یک فیلسوف دین با متکلم دینی این است که اولی هرچند هم خود احیانا آدم مؤمن یا حتی مذهبی بوده باشد ولی باورهای پیشینش را در مفهوم پردازی وتفکر دخالت نمی دهد و به روی همه دلایل ونقدها و ایرادها ونگاه‌ها،  باز وگشوده است  ولی دومی ، می‌خواهد از اعتقاد خاصی  که خود وهمکیشانش دارند، دفاع استدلالی بکند.

فرق یک جامعه شناس دین با فقیه نیز این است که اولی هرچند ممکن است خود  متدین بوده باشد اما می‌کوشد مباحث اجتماعی دین به صورت علمی وروشمند وبه دور از تأثیر عقایدش بررسی بکند و تجسس وآزمون علمی را فدای اعتقادات خود نمی کند. در حالی که  کار فقیه؛   اجتهاد دینی بر اساس ادلۀ درون دینی  است ، کارش فتوا دادن و یا حتی حکم دادن با توسل به شرع وبرای متشرعان است.

اکنون که از شباهتهای جامعه‌شناسی دین با فلسفه دین سخن گفتیم به تفاوت عمدۀ آنها نیز اشاره بکنم. یک فرق عمدۀ آن دو در این است که فلسفۀ دین درباب مفاهیم واندیشه‌های دینی در حالت کلی،  تأمل ودلیل آوری وبررسی انتقادی می‌کند در حالی که جامعه شناسی دین، چنانکه عرض کردم به واقعیت اجتماعی دینداری نظر دارد. فلسفۀ دین، دین را به مثابۀ یک نظام شناختی یا تجویزی ، نقد وبررسی می‌کند، اما جامعه شناسی دین، آن را به عنوان یک نهاد اجتماعی.

 

4ـ چرا علوم انسانی در جامعه ما کاربرد مشخصی در درک و بحث مسائل عینی جامعه ندارند؟

ببینید این جملۀ شما در جامعه ما حداقل با دو مضمون متفاوت بیان می‌شود. یک برداشت از این نوع گزاره‌ها آن است که علوم انسانی مدرن به کلی با جامعۀ ما بیگانه است، غربی است  و گاهی می‌گویند الحادی  واستکباری است و نمی تواند برای ما کاربردی مفید داشته باشند. بنده با این برداشت موافق نیستم. همین علوم انسانی مدرن که عمدتا به همت دانشمندان غربی بسط یافته است برای جامعه ما، دلالتهای رهگشای فراوان وهمینطور توصیه‌های کاربردی بسیار درخور اعتنا دارد. اما یک برداشت دیگر از سؤال شما این است که  چرا ما  تنبلی کرده ایم وپس از اخذ علوم انسانی جدید جهان پیشرو ، زحمت بررسی بیشتر  آنها را توأم با  زمینه کاوی درونی به خود ندادیم  و این توفیق را نداشتیم که با فهم دقیق آنها و با استفادۀ متأملانه وناقدانه از آنها، به درک مسائل مبتلابه جامعۀ ایران نزدیک بشویم . بنده به این معنای دوم با سؤال شما همدلی دارم.

ما در ایران،  تحقیقات علوم اجتماعی چندان دقیق درونزا به قدر لازم نداشتیم. نتوانستیم در اقتباس آگاهانه از علوم  اجتماعی دنیا توأم با بررسی وحلاجی منتقدانۀ آنها توفیق چندانی به دست بیاوریم. به وارد کردن و ترجمه‌های چه بسا ناقص بسنده کردیم. کار وزحمت می‌خواهد که علوم اجتماعی مدرن را به همراه زمینه‌های آنها  خوب بفهمیم وسپس زمینه‌های جامعۀ خودمان را نیز در پرتو این علوم  جهانی تحلیل بکنیم و بکاویم . از چنین رهگذری است که اصحاب علوم اجتماعی ما می‌توانند به نظریه پردازیها وابتکارات وخلاقیتهای تازه دست بزنند و  آفاق تاز‌ه‌ای کشف بکنند و از یک سو به ذخیرۀ دانش نوین جهانی بیفزایند واز سوی دیگر موفق به ایجاد دانش اجتماعی بومی در ایران بشوند.چرا چنین نشده است؟ چون عمدتا به ترجمۀ سطحی وتکرار سطحی علوم جهانی اکتفا شده است.

البته باید  بیفزایم که مشکل ما تنها  ضعف درونی اصحاب علم نیست.  علل بیرون از اصحاب علم و بیرون از نهادهای علمی را هم باید دید. برای اینکه علوم انسانی واجتماعی بتوانند نسبت به مسائل عینی  وکابردی جامعۀ خودمان رهگشا باشند لازم است به قدر کافی آزادی علمی وجود داشته باشد واستقلال نهادهای علمی محفوظ بماند. وقتی علم به مهمیز ایدئولوژی کشیده می‌شود ، خاصیت علم بودنش را از دست می‌دهد. سیطرۀ  نهادهای سیاسی و  مذهبی بر علوم انسانی  و نهادهای علمی، مطمئنا به ناکارامدی آنها منتهی می‌شود. علم ورزی مستلزم فضای باز و  آزاد اندیشی است. اگر علوم انسانی واجتماعی تحت کنترل مذهب یا سیاست یا ایدئولوژی دربیایند شیر بی یال ودم اشکمی می‌شوند که هیچ اثر وجودی واکتشافی وکارایی نخواهند داشت. همین طور هم هست اگر اصحاب علوم انسانی واجتماعی صرفا به ترجمه بسنده بکنند و از نگاه انتقادی  و خلاقیت وابداع و  از خلق دانش جدید غافل بمانند.

 

5 ـ چرا جامعه‌شناسی دین در ایران نسبتی با اسلام، شیعه و دین آیینی ندارد؟

علل زیادی دارد ولی دو علت عمده اش یکی ضعف در آموزش وپژوهش علوم اجتماعی در ایران است ودومی عوامل نهادی وساختاری مانند سیاستهای علمی و نظام علمی در ایران،ضعف استقلال دانشگاه‌ها ومشکلات مربوط به آزادی علمی است.

ابتدا توضیح مختصری درباب علت نخست عرض بکنم. جامعه شناسی دین در جوامع اروپایی وسپس آمریکا ، تکوین و گسترش یافته است و بیشتر تئوریهایش برآمده از فرهنگ وبافتار مسیحی ویهودی است ودر نتیجه بخشی از ریزه کاری‌های متفاوت دین شناسی اسلامی بویژه در ابعاد اجتماعی مغفول می‌ماند. تئوری‌ها ومفاهیم آمادۀ غربی در حد ترجم‌ه‌ای و وارداتی نمی توانند به تنهایی از عهدۀ توضیح این ریزه کاریهای متفاوت بربیایند . یک محقق مسلمان باید رنج زیادی بکشدتا ضمن استفاده از مفاهیم و نظریات وتحقیقات موجود جامعه شناسی دین در جهان، خودنیز با توجه به تفاوتهای دینی وتاریخی جهان اسلام و ویژگی‌های فرهنگ وجامع‌ه‌ای که داریم،  تبصره‌ها و نظریات تاز‌ه‌ای به دانش جامعه شناسی دین بیفزاید. این کار را ما نکرده ایم.

مخصوصا در نظر بگیرید که اگر هم کارهای اندکی در مجامع علمی جهان اسلام انجام گرفته است بیشتر به جوامع اهل تسنن تعلق داشت و سهم  تحقیقات شیعه در این میان بمراتب کمتر بوده است. در بعد از انقلاب هم هرچند دولت مذهبی در ایران ، بودجه‌های هنگفتی برای ترویج تشیع اختصاص داده است اما به ندرت از مراکز تحقیقاتی و متفکران مستقل در این حوزه حمایت شده است وبیشتر معطوف به رویکرد ایدئولوژیک خاصی بود.

چند محقق در حدّ آبراهامیان یا مریم میراحمدی یا مدرسی طباطبایی سراغ دارید که بتواند در ایران بماند وکار جدی بکند واز حمایتهای لازم بدون فشار ومداخله در محتویات کارهایش برخوردار باشد وبتواند آثارش را راحت وبدور از سانسور منتشر بکند؟  اخیرا  مطلع شدم  که خانم دکتر سارا شریعتی با دانشجویانش ، تلاشهایی را برای پیگیری وتوسعۀ تحقیقات اجتماعی مرتبط با شیعه آغاز کرده اند. نمی دانم چقدر از ایشان حمایت خواهد شد.

 

PDFlogo

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *