1.خشونت، بد است و زیانبار است؛ چه خشونتی به نام اعتراض در شهر و چه بویژه خشونتهای ساختاری و نمادین در نحوه سیاستگذاری و تصمیمگیری و ادارۀ کشور اعم از امور داخله و خارجه.
2.شکاف ملت–دولت، درد مزمن ماست و بار کجی است که به منزل نمیرسد؛ به بیگانگی و شقاق و سوءتفاهم میانجامد، چنانکه به هر بهانهای ثبات سیاسی برهم میخورد، بدخواهانی از داخل و خارج موجسواری می کنند، از آب گلآلود ماهی میگیرند و کشور از وحدت سرزمینی و همبستگی اجتماعی، پیشرفت و توسعه باز میماند.
3.ناگفته پیداست که شهروندان باید بتوانند نقدها و اعتراضات خود را دربارۀ همه امور و دربارۀ سرنوشت خویش به صورت قانونی و علنی و سیستماتیک ابراز بکنند و الّا نه تنها حقوق و نفوس و حیثیات انسانی و عدالت اجتماعی له میشود بلکه فساد سیستماتیک به راه میافتد، بستری برای رادیکالیسم فراهم میآید و سیکلهای معیوبی شکل میگیرد.
4.«حکمروایی خوب» با «بلوغ سیاسی جامعه» دو روی یک امرند و تنها از رهگذر این زوج واژه است که یک ملت-دولت پا میگیرد و یک کشور به عقلانیت و پایداری میرسد. آزموده را آزمودن خطاست.
5.بزرگترین «سرمایۀ اجتماعی» برای بقای ملک و ملت، اعتماد جامعه به نهادهای تصمیمگیری و حکمروایی است. بیاعتمادی همواره زمینه ساز سوءتفاهمات سیاسی و تعارضات بنیان برانداز میشود. اما اعتماد را به بهانه ندهند بلکه حکومتیاناند که باید اسباب تدبیر و بزرگی فراهم بیاورند.
6.برای اینکه در یک کشور، تعارضات بموقع رفع شوند و اختلافات به نحو رضایتبخشی حل شوند وکارها به اینجا که هستیم نکشد، چه باید کرد و چه باید میکرد؟ تنها راه آزموده شده این است: وجود نهادمندِ سازمانهای اجتماعی و محلی و مدنی و سمنیِ آزاد وقوی و مستقل، و رسانهها و تریبونهای شهری و ساز وکارهای همهپرسی که حوضچههای آرامشی باشند برای تجمیع و تقطیر مطالبات، و انتقال سازمانیافته و نافذ و مؤثر آنها به بدنۀ مدیریتی و حکومتی کشور و احقاق حقوق حقۀ مردمان: جامعهای قوی و فعال و دولتی خوب و پاسخگو.
دیدگاهتان را بنویسید