گزارش روزنامه هم میهن از بیست و دومین سالگرد یدالله سحابی
25 فروردین 1403، ص 4 و 5
از یدالله سحابی بهعنوان مرد علم، اخلاق، سیاست، اندیشه و دینداری آزاداندیش یاد میشود که در کنار فعالیت سیاسی و تشکیلاتی تحت عنوان نهضت آزادی ایران (به همراه آیتالله طالقانی و مهدی بازرگان) در خط علم، فرهنگ و دین در تکاپو و حرکت بود. او تلاش بسیاری در مسیر تحقق خواست مردم در فضای سیاسی داشت و از سوی دیگر بر نزدیکسازی دین و علم تاکید میکرد. نگاه خاص او به نظریه تکامل داروین موجب شد او این نظریه را با آیات قرآن تحلیل و بررسی کند.
23 فروردین بیستودومین سالگرد در گذشت او بود و به همین مناسبت گرامیداشت یاد او در دبیرستان غیرانتفاعی کوثر، موقوفه مرحوم سحابی، با سخنرانی مقصود فراستخواه جامعهشناس، مهدی زارع، استاد پژوهشکده زلزلهشناسی، ابوالفضل بازرگان، عضو نهضت آزادی، محمدمهدی جعفری، نویسنده و پژوهشگر دینی، لطفالله میثمی، فعال سیاسی و فریدون سحابی، فرزند مرحوم سحابی برگزار شد که در ادامه بخشهایی از این سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه را میخوانید.
سحابی و کشف انتهای امکان
این مسیر تکامل مستمر و پایدار که امثال دکتر سحابی پیمودند، چگونه میسر شد؟ این سرمایههای فکری در این سرزمین چطور پیدا شدند؟ چطور بازرگان و سحابی پیدا شدند، تربیت شدند و به ثمر رسیدند؟ چطور میشود که یدالله سحابی به پایداری میرسد؟ در مجلس امروز ابتدا بخشی از کتاب «استادانِ استادان چه کردند» را برای شما قرائت میکنم وبعد عرایضم را به حضورتان می رسانم. این کتاب که می خواهم تکه ای از آن را بخوانم کتابی دربارۀ «تاریخ اجتماعی و فرهنگی نهادهای علمی، اجتماعی تاریخ معاصر در ایران از پسامشروطه تا دوره پهلوی» است.
این کتاب به شرح اینکه استادانِ استادانِ استادان در این سرزمین چگونه به وجود آمدند و چه کارهایی کردند، میپردازد که بخشیهایی از آن را برای شما میخوانم:«سحابی و بازرگان از دوقلوهای نادر ایرانی در خلق و خوی و منش و بینش و کنش هستند. هر دو در علمآموزی نوین پیشکسوت، هر دو دانشآموخته دارالمعلمین، هر دو استاد دانشگاه تهران، هر دو در سیاستورزی سالم، هر دو در احوال شخصی و تعهد اجتماعی خود عمیقاً مومن، هیچکدام پای علمآموزی و حیات آکادمیک و درس و بحث علمی و حرفهی دانشگری را با سیاست درنیامیختند…نهادهای مدنی، صنفی و مردمبنیاد متعدد دایر کردند، از جمله مدرسه، شرکت، حزب و انجمن. ملی به معنای حقیقی کلمه بودند. به اصل و اساس نهضت ملی ایران به رهبری محمد مصدق وفادار بودند و به منافع عمومی تقید جدی داشتند.
تجددخواه، تحولخواه، آزادیخواه و خردگرا بودند. به اصول و ارزشهای اصیلی که باورش کرده بودند جداً پایبند ماندند، چه در سالهای تحصیل در اروپا و چه در ایام موفقیتهای آکادمیک و رسیدن به منزلتهای اجتماعی و چه در مسئولیتهای مدیریتی. چه در سالهای مخوف زندان، چه آنگاه که مردمان و اروپا و حتی روشنفکران از آنها روی برگرداندند و چه آنگاه که به آنها روی آوردند. این دو از آن رهبران قلیلی بودند که برخلاف رسم معمول سیاسیون زمانه، پوپولیست نشدند، موجسواری نکردند، فریب ندادند و با خود و دیگران و هستی بیکران صادق بودند.»(ص 223 ، نشر نی )
اما بحث امروز بنده این است که تیپهای ایدهال در سطح سحابی و بازرگان را میتوان در سه سطح کلان، متوسط و خرد توضیح داد. در سطح کلان فهم تاریخ و زمانهای لازم است که نسل سحابی از آن برخاسته است. سده 1200 خورشیدی، دوران رنسانس ناتمام ایران بود. در این سده کاغذ اخبار، ماشین چاپ، دارالفنون، رشدیه، دارالترجمه، انجمن معارف، مدرسه سیاسی، شرکت فرهنگ، خاندان فروغی، بانو استرآبادی، تلگراف و مشروطه، جنبش مطبوعاتی، جنبش مدارس جدید عالی را داریم و در این سده است که دارالمعلمین مرکزی و سپس عالی به وجود میآید و در این منطق تاریخیت در محضر علمی اساتیدی چون ذوالفنون، بغایری، غلامحسین رهنما، محمود شیمی، سیدمحمدکاظم عصار، جلال همایی است که سحابی و بازرگان به عرصه میآیند در دوره ای که زمانه پویایی ایران است. سده 1200 دوران رویای ایرانی و معاصر شدن و تجدد و تمدن ایرانی است.
اما این مسیر تکاملی تاریخ چرا اینگونه بالا و پایین شد؟ هیچ کجا و هیچوقت مسیر تکاملی هیچ جامعه بهطور خطی پیش نمیرود. آنتروپیهایی روی می دهد که اکنون در کشور می توان دید. ایران اکنون در دوره خاصی از این مسیر تکامل است و ما با دوره ماند(ایستا) و لختی ایران در برخی سطوح مواجه هستید. اما کار تمام نیست. یک نگاه رئالیستی و یک منطق تاریخی به ما میگوید که ذخیرهها باقی ماندند و انرژیهای آزادشده از آن کنشها و تقلاها اکنون در زیر پوست این جامعه میخزند و رویاها به خاطره تبدیل شدهاند. ما به داستان نیاز داریم، تاریخ ملتها را همانطور که رویاها میسازند، همانطور نیز خاطراتشان میسازند. پس ما به داستان نیاز داریم، به داستان یدالله سحابی، عزتالله سحابی، مهدی بازرگان و… نیاز داریم.
ما کمبود داستان و خاطره داریم و این سبب میشود که انرژیهای آزادشده و سرگردان با درک بیشتر دوباره جذب جامعه شود. اینجا برای توضیح مسئله ایران و تکامل پایدار ما به مدلهای مارپیچی حلزونی (اسپیرال) برای توضیح ایران نیاز داریم چراکه نباید تاریخ را خطی دید. در یک سطح ظاهر خیال میکنید که ایران نزول کرده اما در یک سطح وسیعتر، حرکت پیشرونده است؛ حرکتی که به صورت خطی نیست.
اکنون به سطح میانی می رسیم که سطح واسطهای اجتماعی است. یدالله سحابی همینطوری به وجود نیامده است، بلکه از طریق واسطهای اجتماعی (نهادهای اجتماعی، گروههای اجتماعی، محضرهای درسی، مدارس، مطبوعات، فضاهای حضور و…)، یدالله سحابی شده است. از طریق این واسط هاست که انتقالهای ممتیک اتفاق میافتد. این عقلانیت، آزادمنشی و صلح درون که در یدالله سحابی بود، چطور بهوجود میآید؟ انتقال ممتیک به یدالله سحابی از طریق واسطهای اجتماعی بهوجود میآید و عادتوارههای سحابی از طریق همکنشیها و ارتباطات انتقال پیدا میکند و تکثیر میشود(تفصیل موضوع در کتاب «ما ایرانیان» ).
اما سطح سوم یعنی سطح خُرد را با بیتی از حافظ برایتان شرح میدهم که میگوید؛ تابش خورشید و سعی باد و باران لازم است. خورشید بتابد و باد و باران سعی کند تا لعلی از کان مروت برآید. تا اینجا سطح کلان ومیانی را می گوید اما در سطح خُرد این سؤال هست که چطور شد سحابی توانست این گوی توفیق و کرامت را ببرد؟ باید تقلایی هم در وجود سحابی میبود تا گوی توفیق و کرامت را میبرد. این توفیق به همین صورت به وجود نمیآید و اینگونه نیست که شرایط در سطح کلان و میانی برای او فراهم میشود بلکه خود یدالله سحابی نیز اقدام واهتمام شخصی میکند و سعی وجودی دارد. او تقلای درونی در مقابل اهمال دارد . او اقدام میکند. او مراقبت نفس داشت و اگر این خصیصه نبود، یدالله سحابی وجود نداشت.
مهندس توسلی در اواخر عمر خود سحابی گفتوگویی با ایشان داشتند و توصیهای خواستند و سحابی بر کلمه فعالیت تاکید کرده است. انسان باید سعی و تقلا کند تا پتانسیلی که در او در حال کمون است فعال و ظاهر شود. او متوجه میشود که خود باید طرح ناتمام خود را تمام کند و مدام خود را ویرایش کرد. اگر او ذهن، روح، رفتار، اندیشهها، فهم و ارتباطات خود را ویرایش نمیکرد، سحابی نمیشد. او کشف انتهای امکان کرده است و ما نیز باید مدام در خود امکانهای تازه کشف کنیم و کریستف کلمب قاره وجود خود باشیم.
او میخواست که اوج خود را بشناسد و همیشه به اوج خود چشم می دوخت وآن را پی جویی می کرد . سحابی از دیدن آن اوج انسانی بود که بال و پر گرفت. او زمین را میفهمید، با آسمان آشنا بود و به صلح درون رسیده بود. چطور در سحابی دین مانع علم نمیشد و او مومن بود و به آزادی دگراندیشان و دینناباوران قائل بود و حاضر بود جان خود را برای آزادی کسانی که دین او را ندارند، فدا کند؟ چطور انسان به این صلح درونی و وحدت میرسد؟ این فضیلت ذهن زیبا است که سحابی را سحابی کرده است( تفصیل موضوع در کتاب «ذهن وهمه چیز»)
- توضیح موضوع در سه سطح کلان، میانی و خُرد
- فهم تاریخیت و زمانه بازرگان و سحابی
- رنسانس ناتمام ایرانی
- مدل های مارپیچی و حلزونی (اسپیرال) برای تبیین تاریخ تکاملی و پایداری ایران
- نقش واسطهای اجتماعی در انتقال ممتیک
- سعی وجودی و فعالیت به معنای اسپینوزایی کلمه لازم است
- کشف مدام امکان ها در خود
صوت سخنرانی:
متن سخنرانی:
دیدگاهتان را بنویسید