گزارش خبر صبح از نخستین نشست از «هفتهی بزرگداشت مشروطه در تبریز»
14 مرداد 1403
ما ومشروطه و قایق نویرات
گروه گزارش/ نیما عظیمی: مشروطه، یک چرخشگاه بیمانند و بزرگ در سپهر سیاسی معاصر ایران است. این سپهرِ سیاسیِ درخشان در تاریخ پر فراز و نشیب ایران، بیشک درخشانی خود را وامدار ستارگانیست که روزگاری روی خاکِ ایران جانسپاری نمودهاند و دشمنان این سرزمین را به خاک و خون کشیدهاند.مقدمات جنبش مشروطه در جامعه ایرانی زمانی رخ نمود که ملت ایران نسبت به آشفتگی و سرگشتگیهای آن دوران ایران، کمابیش به آگاهی رسید.بنابراین از مهمترین کارهایی که در آن دوران انجام پذیرفت، این بود که پاکنهادان و دلدادگان به ایرانزمین، با آرمانِ گذار از خودکامگیهای بیمزرِ حاکمان، نخستین گامها را برای پایهگذاری «حاکمیت قانون» برداشتند؛ که با کوششها و جانسپاریهای این دلیران و گُردان جانبرکف، نهال و نهادی کاشته شد که اکنون به درخت تنومندی تبدیل شده است.
با مشروطه، مفاهیم ارزشمندی از جمله قانون اساسی، انتخابات مجلس و تفکیک قوا در ایران پدید آمد. ملت ایران به این آگاهی رسیده بود که باید خودش در سرنوشت سیاسی خود -زیر چتر قانون (حاکمیت قانون) – تأثیر بگذارد.در واقع مشروطه، حاکمیت و سلطنت مطلقه را از چنگ سلاطین خودکامه بیرون کشیده و دستآوردش برای ملت ایران، این بود که کمک کرد تا این مفهوم در نظر روشن شود که قدرت باید به ملت ایران و از طریق آنها به نمایندگانشان انتقال یابد.
نیازی به گفتن نیست که ایرانیان در آن رزمگاه تاریخی، در برابر دشمنان و بیگانگانِ یاوهگوی استعمارگر نیز، کاوهگون شوریدند و رستموار جنگیدند و از آرمان آزادیخواهانهی خود کوتاه نیامدند و پیروز بزرگ آن میدان ملی شدند. ملت ایران در نبردی به پیروزی رسید که بهراستی رزمگاهی سترگ در میدانِ دفاع از «ایران» بود.امروز فرزندانِ خلفِ آن گُردان و نامآوران، در صدوهجدهمین سالگرد صدور فرمان مشروطه، جهت گرامیداشتِ یاد و حماسهی مجاهدان مشروطه و در راستای آفریدنِ زمینهای برای در میان گذاشتن دیدگاهها و اندیشههاست که «طرحی نو» در انداختهاند.
چهاینکه: گروهی از ایراندوستان و میهنپرستان در شهر تبریز– برای نخستین بار در تاریخ این شهرِ ایرانخواه- آستینِ همت بالا زدهاند تا در چهارچوب قانون و مدنیت، «هفتهی بزرگداشت مشروطه» را پیریزی و در محل «کتاب شهر ایران» (شعبهی تبریز) با همکاری «کارگاه شاهنامهخوانی تبریز» از شنبه ۱۳ اَمرداد ماهِ ۱۴٠۳ خورشیدی تا پنجشنبه ۱۸ اَمرداد برگزار کنند.
بر همین مبنا، در روز نخست از هفتهی بزرگداشت مشروطه، نشستی پربار در محل کتاب شهر تبریز با سخنرانی استادان «مقصود فراستخواه» و «جواد رنجبر درخشیلر» برگزار شد.نزدیک به یک ساعت مانده به آغاز رسمی برنامه، بیش از نیمی از صندلیهای سالن صاحبان خود را شناختند؛ و هنگام آغاز نشست در ساعت مقرر، همهی گنجایش سالن پر و بسیاری از مراجعهکنندگان در راهرو ایستاده و برنامه را پیگیری نمودند.مقصود فراستخواه این استاد برجستهی ایراندوست و ایرانشناس، رنج سفر را به جان پذیرفته بود تا باری دیگر در زادگاه خودش شهر تبریز «مرکز مشروطیت ایران» به سخنرانی بپردازد.
استاد مقصود فراستخواه، هم پیش و هم پس از سخنرانی خود مورد مِهری بیپایان از سوی حاضران در کتابشهر تبریز قرار گرفت. اما دلیل این مِهر و استقبال پرشور از ایشان صرفاً به دلیل استواری و والابودنِ جایگاه علمی ایشان نبود؛ استاد مقصود فراستخواه به همان اندازه که در اوج قلههای بلند دانش ایستادهاند، فروتنانه مهربان و نیکخو هستند.
در آغاز مراسم جناب جمشید نیازی بهعنوان دبیر جلسه در جایگاه سخن قرار گرفته و سخن خود را با این شعر آغازیدند: «هنگام مِی و فصل گل و گشتِ چمن شد/ دربارِ بهاری تهی از زاغ و زَغَن شد// از ابرِ کَرم خطهی ری رَشک خُتن شد/ دلتنگ چو من مرغِ قفس بهر وطن شد// از خون جوانان وطن لاله دمیده/ از ماتمِ سروِ قدشان سرو خمیده// در سایهی گل بلبل از این غصه خزیده/ گل نیز چو من در غمشان جامه دریده»
سپس گفتند: «درود بر بزرگوارانی که امروز در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ در نخستین نشست بزرگداشت مشروطه زینتبخش این مراسم شدهاند» و ادامه دادند: «تصنیفِ ‹از خون جوانان وطن› نام هفتمین و معروفترین تصنیف عارف قزوینی است که با نامهای راز دل و هنگام مِی نیز شناخته شده است. ازآنجاکه شاهنامه گرامی بوده و همیشه شاعران ایران آن را میخواندهاند لذا مضمون این تصنیف اشاره به سیاوش و گل لاله واژگون دارد» سپس در ادامه به داستانی در لرستان و نیز برخی مناطق ایران بهمانند پاوه نام اشاره کردند که «در آنجا نامِ گلی ‹اشک سیاوش› است و گل لاله گواه آن رخدادِ شوم سر بریدن سیاوش بوده و از شرم آن سر به زیر انداخته است.»
سپس خواندند: «چو سرو سیاوش نگونسار دید/ سراپردهی دشت خونسار دید// بیفکند سر را ز اندوه نگون/ بشد زانسپس لاله واژگون». ایشان ادامه دادند: «این سخن مضمون مدام در نوشتارهای سیاسی ایران بوده» و افزودند: «این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطهی ایران به یاد اولین قربانیان مشروطه سروده شده است». سپس افزودند در راستای «یادکردِ حماسهی گُردان و دلیرانِ ایران زمین و به پاس مجاهدت در راستای تبیین علل سیاسی و اجتماعی و تاریخی و زمینههای فکری و فلسفی مشروطه، بر آن شدیم تا با همکاری دو نهاد مردمی کتابشهر ایران -شعبه تبریز- و کارگاه شاهنامهخوانی این مراسم را پیشکش شما بزرگواران بکنیم. دکتر مقصود فراستخواه با موضوع قواعد نهادی آزمودهشده در تجربه مشروطه ایرانی نخستین سخنرانِ این مراسم خواهند بود.»
مقصود فراستخواه پسازآنکه در جایگاه قرار گرفت ابراز خوشحالی از حضور دوستان و پژوهشگران کرده و گفت: «کتاب قواعد روش جامعهشناسی دورکیم در واقع لحظه تأسیس علم جامعهشناسی است که آن دَه سال پیشاز مشروطه نوشته شده و خلاصه آن این است که جامعه با مجموعهای از قواعد تحول پیدا میکند.»
ایشان ادامه دادند: «بر اساس این موضوع پرسش من این است که در مشروطه و پسازآن در جامعه ایرانی با چه قواعدی تغییرات انجام شده و تحولات مبتنیبر چه رابطههایی بوده و بین متغیرها چه پیوندی بوده است؟ مثلاً میان ساختارهای شهری با تحولات اجتماعی چه رابطهای بوده است؟ ما اگر رابطه بین این متغیرها را با روششناسی و پژوهش دریافت کنیم و بدانیم بین میدان و تحولات و نیروها چه متغیرهایی بوده است، اینکه جامعهی ایران با کدام قواعد نهادی تحول مییابد یا شکست میخورد را خواهیم دانست. من چند سال پیش درخصوص موضوع مشروطه از بازه زمانی ۱۲۸۵ آغاز به پژوهش کرده و سعی کردم بفهمم چه قواعدی بوده که میتواند تحول جامعهی ایرانی در مشروطه را به ما توضیح دهد و حدود ۱۵ الی ۲۰ قاعده را شناسایی کردم که در این جلسه، بهعلت کمبود وقت، تنها به یکی از این قواعد خواهم پرداخت که آنرا باید به مدل سه ضلعی برای شما بیان کنم.»
سپس ایشان به بیان سه ضلع مورد نظر پرداخته و آوردند: «نخستین ضلع ‹موقعیت پرخطر ایران› است زیرا ایران همیشه در موقعیت پرخطر قرار داشته است، دومین ضلع ‹ذهنیت پرخطای روشنفکران ایرانی› است زیرا در ایران همیشه در ذهنیتهای ما خطا وجود داشته است، سومین ضلع ‹سیاستورزیِ پر هزینهی کمثمر› میباشد»
سپس ادامه دادند: «این قاعده میخواهد مشروطه ایرانی را به ما توضیح دهد، که این قاعدهی قایق نویرات در فلسفه علم است.»
ایشان ادامه دادند: «در قایق نویرات ما در قاعدهای هستیم که مدام الوارهای زیر پای ما خراب میشوند و وقتی در پی تعمیر و تعویض برمیآییم و دوباره پایمان را روی آن میگذاریم میخواهیم در آن شرایط قایق را نیز جلو ببریم، من این قاعده را از فلسفه علم اقتباس کردم و در آن سهگانه جای دادم. درواقع در مشروطه نیز ما مدام با الوارهای شکسته دستبهگریبان هستیم و نخبگان ما در تلاش هستند تا آن الوارها را همچنان که در میان دریای متلاطم هستیم تعمیر و تعویض کنند تا به پیشرَوی ادامه بدهیم.»
ایشان در توضیح بیشتر سخن خود آوردند: «ما با پراکندگی سرزمینمان درگیر بودهایم و بهلحاظ بینالمللی در یک جغرافیای سیاسی متلاطمی بهسر میبردهایم که از این التهابات و ناپایداری اقلیمیمان بحرانهای اقتصادی پدید آمده و باعث تشدید وضع بیثبات ما شد. سفر تاریخی ما در قایق نویرات به مشروطه ختم شد.»
سپس ایشان پرسیدند: «اما زیستن در این شرایط چه میخواهد؟» و پاسخ دادند: «عقل سیاسی واقعبین و خرد سیاسیِ رئالیسم و نیز دوراندیشی، برای دیدن افقهای بلندتر.» ایشان ادامه دادند: «نخبگان ما از این عقل سیاسی کم میآورند که بنابر همان موقعیت پرخطر و ذهنیت پرخطر یاد شده نمیتوانستند به توافق نسبی و پایدار برسند. که همین ایدئولوژیها و آرزومندیها دگمها باعث اختلافاتی در میان ایشان شد که این ذهنیت سیاسی در ایران را مشوش و پرمنازعه میکرد.» ایشان افزودند: «این مورد جزو خطاهای شناختی است. اکنون آن هیجانهای احساسات و عواطف، مزید بر این خطاهای شناختی که هزینههای سیاسی بسیاری برای ما دارد میباشد که این همان ضلع سوم یعنی سیاستورزی پرهزینه و کمثمر است.»
سپس ایشان در سخنی که نشان از رنگ امیدواری از نسل حاضر داشت گفتند: «نسل جوانِ پژوهشگر و دانشآموختگانِ چابک علمی این سرزمین -که با چند تن از آنها دیدار داشتهام- باعث شادی من شدند» ایشان در ادامه سخن افزودند: «وقوع مشروطه در آغاز قرن بیستم میلادی بوده است، قرن نوزدهم در نظام جهانی تئوری بازیهای بزرگ ما نیز تابعی از این درجهچندمهای این بازی بودهایم، در دوره مشروطه بازی سرخ در دست روس و انگلیس بوده. در سده ۱۸ که پیشامشروطه بود آنها بازی بزرگی داشتند که تمام بازیهای کوچک تحتتأثیر آن و تابع کیشوماتهایش قرار میگرفتند؛ که گاهی از آن با نام تورنومنت سایهها یاد میکنند. یعنی آن عقل سیاسی و هیجاناندیشی و خیالات ما و ذهنیت ما!»
ایشان در ادامهی نظر خود گفتند: «این تئوری دسیسه نیست! اما سیاستهای جهانی بسیار زیاد روی ما تأثیر گذاشته؛ و ما همیشه کشور حاشیهای در نظر گرفته شدهایم و نه کشور مستعمره! مستعمره میشود هند؛ چنان که بهسان ایالتی از انگلستان در نظر گرفته شده و انگلستانیهای مهاجم در آبادی آن کوشش کردند، اما ‹حاشیه› قرار نیست آباد بشود باید کنترل بشود و از طریق این کشور به هدفهای بازی بزرگ برسند.»
ایشان در نمایاندن شرایط کشور پساز مشروطه افزودند: «بلافاصله بعد از مشروطه که سال ۱۹۰۵ بود ایران در ۱۹۰۷ به دو منطقه نفوذ تقسیم شد، روسها تا قزوین آمدند و مجلس مشروطه منحل شد که تا سال ۱۳۰۰ ادامه داشت؛ یعنی در سال ۱۲۸۵ مشروطه هست اما بعد تا ۱۳۰۰ بلاتکلیفی است!» ایشان به وضعیت ایران در جنگ جهانی اول پرداخته و گفتند: «سپس وارد جنگ جهانی اول شدیم، سال ۱۲۹۳ برابر با ۱۹۱۴ در یک طرف متحدین آلمان و عثمانی و یک طرف دیگر متفقین بودند که روس و انگلیس بازی را پیش میبردند. در این شرایط ما به جایی رسیدیم که متحدین در غرب کشور افزونبر دولتِ مرکزیمان دولتی تشکیل دادند. هرچند که ما در جنگ جهانی اول رسماً اعلامِ بیطرفی کرده بودیم، اما ارتش آنها وارد کشور شده و اراضی را تخریب، شبکههای آبیاری را ویران و دهقانها را به بیگاری کشید، که این همان نظریه قاعده نویرات است.»
ایشان در بیان وضعیت اجتماعی ایران گفتند: «در آن زمان در خود ایران هم واگراییها آغاز شده بود؛ یعنی این واگراییها همان الوارهای شکستهشده بودند که قایقسوارهای ایرانی باید مدام دشواری جابهجایی را به جان میخریدند تا قایق را پیش بِبَرند.»
ایشان در نمایاندن وضعیت فرهنگی و پیوستِ مردم ایران گفتند: «از هر سنگ صدا میآمد ایران؛ ایران در سفر متلاطمی مانده، اما ایران هنوز هست و این بسیار شگفت و پیچیده است. وقتی از واگراییها میگوییم یعنی یک ساختِ ایلیِ تاریخیِ قالبِ متنفذانه دارد.»
ایشان در ذکر نقاط واگرا گفتند: «اقبالالسلطنه در ماکو، کسانی در تبریز، فرزندان ظلسلطان در اصفهان، سالارالدوله در کرمان، نائب حسین در کاشان و شیخ خزعل در خوزستان، اینها نیروهای واگرا بودند. چنانکه حتی جریان و نهضتهایی هم که در کشور بود بر این پریشانی میافزود. چون کشور در حالت قایق نویرانی بود. نهضت جنگل، قیام شیخ محمد خیابان و محمدتقی خان پسیان در خراسان هم بودند که این وضعیتْ شرایطِ پیچیدهای برای این سرزمین و دولت-ملت بود. بسیاری از شهرها زیر نفوذ ایلات و در ظاهر شهر بودند اما درواقع ایلات قدرت آنها بود؛ یعنی الوارهای شهری ما مشکل داشتند.»
سپس ایشان از گزارش محرمانهای در وزارت جنگ بریتانیا یادآوردند که بنابر آن «نصفِ بیشترِ جمعیت در روستاها میزیسته، بیستوپنجدرصد آن ایلات بوده و یکچهارم از آنها در شهرها پراکنده بودهاند.»
ایشان ادامه دادند: «در شانزده شهر بزرگ آندوره بیشتر فرصتهای سیاسی و اقتصادی بهدست همان سران و متنفذین و درباریان و سران ایلیاتی بود. در پسِ سرمایهداری بورژوآزیِ ایلیات ایران قدرتی بود که با چهارچوب قواعد دیگری حرکت میکردند و ازاینرو قایق نویرانی با ناپایداریهای اقلیمی، خشکسالی و بیماریهایی چون وبا و تیفوس درگیر گشت؛ چنانکه بنا بر آمار بر اثر این بیماریها مرگومیرهای گستردهای رخ میداده است و گزارشی است که بنابرآن در دو سه سالِ آستانهی مشروطه، تهران یکسوم جمعیت خود را بهسبب بیماری از دست داده است.»
ایشان در ادامه این سخن افزودند: «مشروطه به این سختی به ثمر رسید» و سپس افزودند: «محمدقلی مجد گزارشی وسیع از قحطیها داده و میگوید که در جنگ جهانی اول مرگومیرها چه ابعادی داشته است.» ایشان این وضعیت را یک وضع تروما خواندند «درحالیکه خیال کنستونتیون داشتهایم!»
ایشان افزودند: «در دوره پیشامشروطه فکر کنستانتیون بود و در اینجا در حالتی به ثمر رسید که مردم در حالت تروما هستند و مرگومیر فراوان است.»
سپس ایشان به بیان خاطرهای از پدر مرحومشان پرداختند که طی قحطیِ آن سالها یکی از برادرانشان بهسبب گرسنگی مرده بود و خودش با برادر دیگرش برای تهیه یک نان تمام شب را در صف نانوایی میایستاده و تازه پساز تهیه نان ممکن بوده تا شخص دیگری نان را بهزور از آنها بگیرد.
سپس ایشان در نمایاندن شرایط آن سالها افزودند: «برخی افراد جهت مهاجرت به باکو و قفقاز و هندوستان و قلمرو عثمانی میرفتند اما طبقات فرودست گرانی را تحمل میکردند، طبقات کسبه و متوسط روبهبالا هم شاید مانند طبقات محروم رنج نمیکشیدند اما آنها هم نمیتوانستند تولید کنند و مُوَلد باشند و کار کنند، از طرفی هم انحصارات و امتیازات و تعرفههای گمرکی و بازرگانی سبب شده بود تا تجار ایرانی آسیب ببینند.»
سپس ایشان از تاجرانی چون «حاج محمد مهدی بوشهری در بوشهر، حاج عبدالرحیم محمد شهری در شیراز، آقامحمد عبدالغفار در اصفهان، امینالضرب و سید محمد در تهران، محمد صادق در قزوین، حبیباله و محمدتقی در کاشان، محمدباقر افشار در یزد، محمدهاشم معینالتجار در کرمان، و در تبریز محمدتقی و حاج فرج باقر صداف، علیاکبر معتمدالتجار، علی کمپانی در تبریز، محمد معینزاده در اصفهان، زینالعابدین تقیاف در ماکو نمیتوانستند تحت این تعرفهها کار کنند؛ زیرا شهر را سامانههای آن سامان میدهد. حاصل این مشکلات و قایق نویرات شهرهایی با مشکلات بود که نمیتوانستند سامانههای اجرایی خود را توسعه بدهند، چون شهر را سامانههای شهری آن چون سامانههای مدنی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، خودگردان و خودتنظیم میکند، چون شهر قدرت دارد و خودش خودش را مدیریت میکند. اما این سامانهها پساز مشروطه فرصت بسط یافتن پیدا نمیکنند، چهبسااینکه ما در وضعیت ترومایی بودیم.»
سپس در ذکر و خوانشِ منابعی از شرایط ایران گفتند: «روایات زینالعابدین مراغهای در ‹سیاحتنامه› در پیشاز زمان مشروطه، در زمان مشروطه و پساز زمان مشروطه، طی سفرهای او به شهرهای تبریز و ارومیه و اردبیل و قزوین و تهران و خراسان بوده است. او در جایی آورده است: ‹سفرای دو دولت بزرگِ همسایه در پی ترویج مقاصد پولتیکی خود هستند، از در و دیوار شهر غصه میبارد، مردم خون در رگشان فِسرده، زندهاند ولی مرده، مردهاند ولی زنده.› (صفحه۱۴۸) او راوی مشروطه و پیشامشروطه است و آورده: ‹تمام محلات شهر ماتمزده و صاحب عزایند، دلم خون شد، همهجا مُلک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، شهر پریشان شهریار پریشان، خدای را این چه پریشانیست؟› و فریاد میزند.»
سپس وی در مقام یک ایرانی حسرت خورده و با افسوس میگوید: «این مشروطه است، ایران تراژیک است، ایران غمبار است، ایران پیروزیها و حماسههایش هم دراماتیک است.» ایشان ادامه دادند: «گاهی برای کشورها رمقی نمیماند تا خودشان را باسازی کنند و فقط میکوشند تا خودشان را سرپا نگه دارند، زینالعابدین مراغهای میگوید ‹هرکس از بزرگ و کوچک، غنی و فقیر، عالِم و جاهِل، منفرداً خَر خود را میچرانند. در تمام تهران یک کمپانی و شراکت برای ترویجِ اَمتعه و محصولات مملکت تشکیل نیافته، اصناف و کَسَبه همه در گیرودارِ پول سیاه هستند، امروز هفتاد شاهی یک قِران، فردا هشتاد شاهی! فقرا در فکر تدارک نان، امروز یک من دو قِران فردا سه قِران!› تلخ است.»
سپس گفتند: «ببینید تورم امروزی را ما به شکل دیگری در آن زمان داشتیم و این قایق نویرات است. ماهم امروز در چنان شرایط سختی که گفتیم به سر میبریم. در دوره جنگ جهانی اول سنگها نیز ایران میگفتند امروز نیز ما در چنان شرایطی هستیم که هر دَم ایران میگوییم. چهبسا ایران در بین شرایط دراماتیکی ایران مانده که این نشاندهنده یک داینامیزم فرهنگی و مدنی و یک حافظه تمدنی و روایت و داستان، ‹داستانِ ایران›، است که شاهنامه یکی از آنهاست.»
سپس ایشان در خوانش بخش جنگهای حیدری-نعمتی آوردند که در تبریز در دروازه خروجی شهر نشسته بودیم که دیگرانی در حال رفتن پیشآمده و میگویند: ‹ما ساداتیم و سهم جدمان را میخواهیم! باری؛ با نثار دَه تومانی از چنگشان خلاصی یافتیم.› (صفحه ۲۰۲) در بخش دیگری درخصوص تبریز میگوید: ‹در شهری به این پایه بزرگی یاللعجب چگونه میشود کمپانی نباشد؟› و بعد توضیح میدهد که کمپانیهای تبریز چگونه ورشکست شدند.
بعد کسانی که در کار شراکت و کارهای بازرگانی بودند: ‹هرکدام که در چنگ خود چند تومنی میبیند املاک میخرد و دهکده میگیرد› یعنی وارد سیستم دلالی میشود.» ایشان در ادامه گفتند: «قاعده نویرات با این تمثیلِ قاعدهی نویراتی مشخص میشود» و ادامه دادند: «وضعیت افلاس دولت بنابر محاسبهی جان فوران درآمدی دومیلیون پوندی در آغازِ قرن نوزدهم بوده که این مبلغ در آغازِ قرن بیستم، اوایل مشروطه، بیست درصد کاهش داشته است» و گفتند: «این اقتصاد دنیای ماست». که چون درآمد دولت کم میشود از مردم مالیات میگیرد و بر آنها فشار میآورد از سویی دولت به موقوفات که تحت اختیار فقها بود چنگ انداخت که باعث نارضایتی فقها و پیوست آنها به مشروطه شد.
ایشان ادامه دادند: «در دو دههی اولِ مشروطه دولت بیشاز پنجاه بار عوض شد که این نشاندهندهی ناپایداری سیاسی و شکنندگی دولت است؛ که مِصداق همان قایق نویرات است.» ایشان در پایانِ سخنان خود و در راستای بیان نمودنِ احساساتشان گفتند: «من امروز آن جنبش و تقلاها را بهعنوان فرزند این سرزمین بیان کردم. ما پا از الوارِ سلطنتِ مطلقه روی سلطنتِ مشروطه گذاشتیم تا بلکه مشکلاتمان با کنستانتین حل شود که از این ستون به آن ستون فرج است؛ اما این وضع همچنان از نظر پدیدارشناسی تا امروز ادامه دارد، چنانکه امروز امواجی وارد کشور شد و دوستان پا از الوار موجود روی الوار پزشکیان گذاشتند.»
ایشان در ادامه گفتند: «من نسلهای مشروطهخواه را دستهبندی کردهام تقیزاده، عارف قزوینی و دهخدا نسل جدید و بیستوچند ساله هستند، یحیی دولتآبادی ۴۰ ساله و فضلعلیآقا تبریزی ۴۵ ساله که نسل میانی هستند، نسل پیرتر زینالعابدین مراغهای و طالبوف تبریزی با ۷۰ سال سن است؛ من طی این بررسی دانستم پیرترها بیشتر نگران بودند و نمیدانستند آیا باید به مشروطه دلخوش باشند یا بترسند؟ که این پارادوکس زیستن در ایران است.» ایشان در اینهمانندیِ شرایط امروز با دیروز گفتند: «امروز نیز جامعه نتوانسته نهادهای شهری و صنفی خود را گسترش بدهد که برای همین پساز صدوسی سال مشروطه هنوز برای ما تازگی دارد» چنانکه طالبوف گفته بود: «ایرانی گرفتار گاو دو شاخ استبداد بود و ظاهراً آن را با مشروطه و قانون اساسی و مجلس کنترل کرده بود رها میشویم گرفتارِ گاو هزارشاخِ رَجالهها میگردیم.»
فایل صوتی:
دیدگاهتان را بنویسید